دکتر پارسا بهمنی | متخصص روانشناسی
گرمای پایان بهار در بوشهر را کسی که جنوبی نباشد به سختی تاب میآورد. عصر یک روز خردادی است. در اتوبانی هستیم که دو سویش را آب میگیرد. در این وقت اما جز برهوتی سفید و بیپایان چیزی پیرامون جاده را نگرفته. آب عقبنشینی کرده و تنها چیزی که نظر آدم را جلب میکند، تابلوی نزدیک شدن به نیروگاه هستهای بوشهر است. با کمک نقشه گوگل به «عالیشهر»، محل زندگی سمیر میرسم.
در خیابانها پرنده پر نمیزند. جلوی در باشگاهی که نشانیاش را داده، پارک کرده و دوربین را آماده میکنم. سمیر با لباسی مردانه از در باشگاه بیرون میآید. سلام گرمی میکند. میگوید: «صاحب باشگاه نمیگذارد بیایی داخل ازم در حال ورزش فیلم بگیری. بهم گفت برو خدا را شکر کن که راهت دادهام باشگاه مردانه؛ دیگر دردسر برایم درست نکن».
درِ ماشین را باز میکند، سوار میشود و راه میافتیم سمت خانهشان. پدر و مادرش با مهربانی با ما برخورد میکنند و میرویم داخل اتاق. او پیراهنش را میکَنَد و «بایندر» را که به سینهاش بسته باز میکند. مردان ترنس از ویژگیهای زنانه بدنشان بیزارند. اغلب زیر پیراهنشان بایندر، کِشهای پهن یا حتا بانداژ میبندند تا برجستگی سینه معلوم نباشد و مانند مردان همسوجنس، سینه آنها صاف به نظر برسد.
زنان ترنس (بدن مردانه، هویت زنانه) درست برعکس. با عملهای جراحی، تزریق چربی و پروتز تلاش میکنند سینه و باسن برجستهای پیدا کنند. آنها از ویژگیهای مردانه بدنشان بیزار هستند.
یکی از زنان ترنس که به دلیل تحقیر مداوم خانواده که به او برچسب «منحرف»، «اواخواهر» و… میزدند و مورد بدرفتاری جسمی نیز قرار گرفته بود یکبار به من گفت: «به اندازهای از آلت جنسیام متنفرم که توی دستشویی نگاهش نمیکنم. دلم نمیخواهد وجود داشته باشد. گاهی به اندازهای عصبانیام که میخواهم چاقویی بردارم و آن را ببرم».
مردان ترنس –که بدن زنانه دارند- درست برعکس. زمانی که ویژگیهای زنانه بدنشان پررنگ میشود- مانند دوره قاعدگی- آشفتگی بسیار زیادی را تجربه میکنند. به نظر میرسد اقلیتهای جنسی و جنسیتی همه قربانی تعریف خشک و انعطافناپذیری هستند که از مفهوم جنسیت و میل جنسی در طول تاریخ شکل گرفته است. جامعه افراد را به زنان و مردان دگرجنسگرا تقسیم کرده و هر حالتی خارج از آن را به رسمیت نمیشناسد. برخی نظریه پردازان، معتقدند که صرفنظر از تفاوتهای جسمی، این جامعه است که افراد را به زن و مرد تقسیم میکند و نقشهایی را به هر کدام میسپارد.
او بایندر جدیدی را میپوشد که در خانه راحتتر باشد و بدنش آزادتر باشد، در عین حال برآمدگی سینه مشخص نشود. سپس آلبوم عکسهایش را از کمد در آورده و نشانم میدهد. در همه آنها، انگار یک مرد پرانرژی را در مانتو و شلوار دخترانه جا داده باشی.
آخرین عکسی که سمیر در پوشش زنانه از آلبومش نشانم میدهد برای 2 سال پیش است. با مانتو و مقنعه ایستاده روبروی یک راهپله و لبخند شیطنتباری روی لبش است. میگوید: «از این تاریخ به بعد بود که دیگر لباس زنانه را انداختم دور و لباس مردانه پوشیدم. موهایم را کوتاه کردم و مردانه زدم و زندگی واقعیام شروع شد».
اجبار به برقراری رابطه جنسی
تا زمانی که «زندگی واقعی» برای سمیر شروع شود، بابت هویت جنسیتی خود سردرگم بود. او به یاد میآورد: «رفتم پیش روانشناس. حال و روزم را برایش توضیح دادم. گفت باید دوست پسر بگیری. گفت باید با او رابطه جنسی هم برقرار کنی تا ببینی دختر هستی و تفاوتی با دخترهای دیگر نداری؛ این برای من یک کابوس بود».
اتاق سمیر آبیرنگ است. همه جایش را تابلوهای راهنمایی و رانندگی نصب کرده! کلکسیونی از کلاههای مردانه را آویزان کرده کنار آینه اتاقش. روی میز توالت اتاق پر از ادکلن است؛ همه بدون استثنا ادکلنهای تیزِ مردانه.
سمیر میپرسم ادامه میدهد: «با یک پسر قرار دوستی گذاشتیم. از من قول گرفت یکبار هم شده من را ببوسد.».
سوار ماشین میشوند و راه میافتند سمت بوشهر. شب شده و هوا تاریک: «پارک کرد کنار جاده. گقت تو قول دادی که بگذاری من ببوسمت! تصمیم گرفتم اجازه بدهم. طفلک به خاطر من تا آنجا آمده بود؛ همین که به من نزدیک شد، حالت تهوع پیدا کردم. ناخواسته او را پس زدم. هلش دادم عقب. از ماشین پیاده شدم و یک پاکت سیگار کشیدم. سیگارها که تمام شد راه افتادیم سمت بوشهر. تا دم در خانه یک کلمه میان ما رد و بدل نشد.
فردایش رفتم پیش دکتر. گفتم کاری را که گفتی بکن، کردم. ولی نتوانستم اجازه دهم به من دست بزند. گفت دوباره باید تلاش کنی. باید با او بخوابی. تو یک منحرف هستی. اگر قدرت داشتم، یک بیمارستان میگرفتم، تو و امثال تو را میبستم به تخت تا مجبور شوید عوض بشوید».
این روانشناس البته تنها کسی نبوده که مراجعش را تحقیر کرده، و به او دستور برقراری رابطه جنسی خارج از عرف را هم داده. بسیاری از ترنسهای تهرانی هم از دکتر «میم. ر. میم» بابت رفتار مشابه گلایه میکنند. این هر دو کار درست برخلاف اخلاق حرفهای تدوین شده در APA هستند. آنها درباره اقلیتهای جنسی به قدر کافی مطالعه نکردهاند و دست به درمانهای عجیب میزنند؛ اما آیا اصول اخلاقی رشته خود را هم نخواندهاند؟
عصر با سمیر به ساحل دریا میرویم. غروبِ خورشید، رنگی طلایی به دریا داده.
تحقیر شدنی که سمیر تجربه کرده، رویدادی پرتکرار برای اقلیتهای جنسی است. اقلیتهای جنسی دیگر هم تجربههای مشابهی دارند. یاد نیما، جوانی میافتم که در 33 سالگی هویت خود را پذیرفت. او به من گفت: «هربار درباره هویت خودم با روانشناسان حرف میزدم من را به منحرف بودن متهم میکردند. یکیشان گفت تو خودشیفته هستی! از زنان نفرت داری. وگرنه این رفتارت دلیل دیگری ندارد؛ بعد هم گفت باید رابطه با زنان را تجربه کنی».
جوان دیگری از تهران هم که تحت رواندرمانی برای تغییر جهتگیری جنسی خود قرار گرفته بود یکبار به من گفت: «رواندرمانی من را به این نتیجه رساند که یک آدم «نجس» هستم. روانشناس اصرار داشت دوست دختر بگیرم و با او رابطه داشته باشم.حتا فکرش هم مشمئزکننده بود. وقتی دیدم رواندرمانی جواب نمیدهد، به من دارو دادند. دارو فقط آشفتهترم کرد. رفتم به روانشناس گفتم داستان این است! گفت باید شوکتراپی بشوی».
او بعد از مدتی میپذیرد که تحت درمان نوروتراپوتیک قرار بگیرد؛ اما وقتی جلسه درمان و نصب الکترودها روی سرش شروع میشود، وحشتزده فرار میکند.
صدای سمیر من را از فکر بیرون میآورد: «چند سال بعد یکی به من روانپزشکی را در اصفهان معرفی کرد. تازه وقتی او مشکلم را برایم توضیح داد، فهمیدم ترنس یعنی چه».
مردم بیتفاوت به اینکه سمیر کیست و چیست در ساحل قدم میزنند. کسی کاری ندارد که او چه هویتی دارد یا ندارد. کمی بالاتر از جایی که ما ایستادهایم در نقطهای از ساحل بوشهر، تندیسِ تنومندِ «رستم» پنجه در پنجه اژدهایی انداخته است…
عمل، هورمون تراپی، جامعه و باقی قضایا!
گونههایش را عمل کرده؛ لبانش را پروتز. موهایش را پیچ در پیچ به رنگ خرمایی در آورده؛ با مانتویی آزاد و باز. خیلی بیپرده میگوید: «من یک زنم! چه چیزی را باید برای شما ثابت کنم؟ بر چه اساسی پزشکی قانونی من را فرستاده پیش شما که مطمئن شوید من ترنس هستم تا مجوز بدهند. این چه وضعی است!».
نام ترلان را برای خودش انتخاب کرده. ظاهری به شدت جلب توجه کننده دارد. در کلینیک با او ملاقات میکنم. وقتی با او همدلانه صحبت میکنم، آرام میگیرد. همه عمر رفتار زنانه داشته. در نوجوانی وقتی پدرش متوجه علاقهاش به پوشیدن لباس زنانه میشود، او را طرد میکند: «خودم تنهایی زندگی میکنم. با ناخنکاشتن امرار معاش میکنم»؛ اما کیست که نداند زنان ترنس به سرعت قربانی افرادی میشوند که قصد استفاده جنسی از آنان را دارند.
بعد از سالها زندگی در شیراز، تصمیم نهایی را برای عمل گرفته: «چند وقت پیش میخواستم بروم تهران. توی فرودگاه وقتی داشتم کارت پرواز میگرفتم متصدی گفت خانم شما کارت شناسایی اشتباه به من دادهاید؛ این کارتِ یک آقاست!». برایش توضیح دادم که خودم هستم. من را فرستادند حفاظت پرواز. در نهایت از پرواز جا ماندم. هرجا که میرویم، حرفشان همین است که تو زنی یا مرد؟!».
ترلان به صورت خودسرانه هورمونهای زنانه مصرف میکند؛ بلاکرهایی هم برای ترشح نشدن هورمون مردانه میخورد. عملهای دیگری هم کرده. برای نمونه فک خود را عمل کرده تا زنانه باشد؛ به سینهاش پروتز تزریق کرده تا بزرگتر شده و زنانهتر به نظر برسد. سراسر بدن خود را لیزر کرده. همچنان اما دستان استخوانی و پهن او نشان از استخوانبندی مردانه بدنش دارد.
پزشکان ترنسها را به شدت از هورموندرمانی خودسرانه منع میکنند. عوارض هورمون درمانی بسیار پیچیده و گاه خطرناکند. این عوارض طیف وسیعی را در بر میگیرند؛ از آکنه، احساس گُرگرفتگی و پرخاشگری گرفته تا مرگ بر اثر ایجاد لخته خون در مغز یا از کار افتادن کبد.
تنها حالت هورموندرمانی مربوط به زمان آماده شدن برای عمل و بعد از عمل به صورت دورهای است؛ چرا که با برداشتن بیضهها در زنان ترنس و تخمدانها در مردان ترنس، عملا آنان اندام اصلی را که وظیفه تولید هورمونهای ثانویه جنسی به عهده دارند از دست میدهند.
عوارض بیشمار عمل
عمل هم البته کم عارضه نیست. زنان ترنس جدای از عملهای زیبایی که حالتی زنانهتر به آنان بدهد، دو عمل اصلی انجام میدهند. یکی برداشتن بیضهها، دوم واژینوپلاستی یا عمل ایجاد واژن.
مردان ترنس سه عمل اصلی دارند. برداشتن سینهها؛ برداشتن تخمدانها و رحم و در نهایت عملی که با آن یک آلت تناسلی مردانه برایشان ایجاد شود. هر دو گروه اولین چیزی را که قربانی میکنند، لذت جنسیشان است؛ سپس سلامت جسم را.
برای مردان ترنس هم شرایط بسیار دشوار است. آنان پس از برداشتن سینههایشان، معمولا برای برداشتن رحم و تخمدان اقدام میکنند؛ این کار باعث قطع دورههای ماهانه میشود. چیزی که مردان ترنس آرزویش را دارند. همین که تخمدانها برداشته و ترشح هورمون قطع شد، مشکلاتی همچون سفتی عضلات واژن و… آنان را درگیر و ناگزیر از مصرف هورمون میکند.
سمیر، قربانی اشتباهی دیگر
و اما سمیر… سمیر البته وقتی مجوز خود را میگیرد درگیر قصور پزشکی دیگری میشود. یک شب که خسته و بیرمق دارم به خانه میروم تماس میگیرد؛ صدایش آن شوخ و شنگی همیشه را ندارد. عصبی و افسرده است. «حالا که پانسمان را باز کرده میبینم که یکی از سینههایم بزرگتر است! همان هم که برداشته زیاد کوچک نشده. من هنوز پستان زنانه دارم».
آرامش میکنم. راضی میشود صبر کند تا بهبود یابد و بعد دوباره عمل کند. چند ماه بعد از گوشی او عکسی به واتسپم میرسد. عکس را باز میکنم. صفحه اول شناسنامهاش است. یک ویس هم گذاشته: «رفقا گفتند به جای سمیر اسمت را بگذار هومن… ما هم گفتیم چشم».
منبع:عصرایران