هربار که جهش ارزی رخ میدهد تن و بدنمان میلرزد. الحق هم که باید حق داد به این نوع واکنش. هرچند مسئولان، چنین امری را قبول ندارند اما جزء به جزء زندگیمان به دلار گره خورده است.
با بالا رفتن قیمت آن، در حقیقت فشار خونمان بالا میرود. زیرا رشد قیمت دلار معنی بدی دارد. چرا که برابر است با فشار بیشتر معیشتی و گرانی مضاعف. همین الان که این وجیزه قلمی میشود یحتمل بنگاههای تولیدی و خدماتی چرتکه به دست گرفتهاند تا قیمتهای جدید را ثبت و روی کالاهای خود بزنند. آری؛ اینجا ایران است: قیمت دلار که پایین میآید میگویند قیمتها چسبندگی دارند و پایین نمیآیند اما قیمت دلار که بالا میرود قیمتها نیز لیز میخورند و به سمت بالا پرتاب میشوند.
بنده همین دیروز اولین نشانهها را دیدم. نمیخواهم در مورد خودرو و خانه صحبت کنم که دیگر این اقلام برای قشر خاصی از جامعه است بلکه مراد لوازم و خدمات مصرفی یومیه هر شهروند معمولی است. تاکسی که سوار شدم راننده چند هزار تومانی بالاتر گرفت؛ با علم به اینکه میدانستم براساس قیمت مصوب کرایه نگرفته اما اعتراضی هم نکردم. زیرا میدانستم جواب راننده چیست و ضمنا آنقدر ریال بیارزش شده که این چند هزار تومان، نه من را گدا میکند و نه آن راننده را پادشاه.
جالب آنکه وقتی تاکسی اینترنتی هم گرفتم همین بساط بود. چراغ خاموش قیمتها بالاتر رفته بود. مثلا برای مسیری که تا قبل از جهش دلار ۷۰ الی ۷۵ هزار تومان بود این بار مبلغ حدودا ۱۰۰ هزار تومان را باید پرداخت میکردم.
در مورد مواد غذایی هم که دیگر داستان روشن است. وقتی که دلار قیمت ثابتی داشت انواع مواد خوراکی و غذایی با چراغ سبز مسئولان هر هفته مقداری بر قیمت شان افزوده میشد تا اعتراض کمتری رخ دهد. مثلا لبنیاتیها هر هفته حدودا ۵ درصد بر روی قیمت محصولات خود میافزودند تا کم کم به قیمتی برسد که حاشیه سودشان تضمین شود.
حالا هم که دلار در بازار غیر رسمی تقریبا به حدود۵۹ هزار تومان رسیده کم کم فعالیت رسانهای بنگاههای تولیدی و خدماتی شروع شده و اعتراض پشت اعتراض که در حال ورشکستگی هستند و در نهایت هم با مجوز دولت درصد چشمگیری بر روی قیمتهای خود گذاشته تا به تولید و خدمات ادامه دهند. در این میان هم مثل همیشه این مردم هستند که نقره داغ میشوند.
البته که این قصه تکراری است. در همه دولتها هم رخ داده. همیشه، عدهای آمدهاند وعده بهبود معیشت دادند، چند صباحی قیمتها را ثابت نگه داشته، منتی سر مردم گذاشته، فنر در رفته، رشد قیمتها شروع شده و در نهایت هم متهم دشمن شده و آقایان رفتهاند که مشکل را حل کنند که حل هم نشده تا سریال افزایش قیمت بعدی!
این بار قبل از اینکه شروع کنم به نوشتن تیتر را بر پیشانی کاغذ نوشتم: «فقط خدا میداند…» واقعا فقط خدا میداند اینبار نیز قرار است چقدر بر روی قیمتها بیاید. فکر کنم فقط خود خدا باید به مردم این دیار رحم کند.
*مدیرمسئول روزنامه آفتاب یزد