مصطفی ارجمند
اگر پزشکیان رئیس جمهور شود همه چیز درست می شود؟
جواب این سوال واضح است: «قطعا خیر»!
اما اگر پزشکیان رئیس جمهور نشود چه؟!
به پاسخ این دو سوال ایجابی و سلبی خوب فکر کنید قطعا به همانی خواهید رسید که رسیده ایم.
می گویید رئیس جمهور در ایران اختیاری ندارد و تصمیم گیر نیست. حتما با این حرف موافق نیستم.
با وجود همه بخش های موازی و نفر دوم بودن در ارکان حکومت، رئيس جمهور اما اختیارات بسیاری دارد. او با مصوباتش به عنوان رئیس صدها شورا و کمیسیون و کارگروه و… می تواند زندگی مردم را در ابعاد مختلف دستخوش تغییر مثبت یا منفی کند، می تواند به پشتوانه قانون اساسی، رای مردم و تنفیذ شخص اول مملکت، در برابر بسیاری از تصمیمات اشتباه بایستد و به هر پیشنهاد منافی با حقوق مردم تن ندهد.
می تواند به جای آرمان گرایی بدون چشم انداز، واقع گرایی را به عرصه سیاست ورزی بیاورد، می تواند وزرایی بهتر و کارآمدتر منصوب کند (حتی با وجود مجلسی ناهمراه) می تواند از انتصاب مدیران ناوارد و کم خرد جلوگیری کند، می تواند از فساد بکاهد، می تواند تعاملات بیرونی را با همراه سازی همه ارکان درونی جهت دهد و اگر عاقل باشد می تواند برای هر تصمیمی که قرار است بگیرد ابتدا سود و زیانش را ببیند و اگر زبانش بیش از سود بود تصمیم نگیرد و برای اصلاح قوانین غلط تلاش کند.
رئیس جمهور خردمند و کاربلد به چاپلوسان بها نمی دهد. پسرخاله و عمه و داماد و دخترش را وارد عرصه سیاست نمی کند تا هر که کرنش نکرد را ولو آنکه کارآمد و دانا باشد خانه نشین کنند و هر که متعلق تر بود را بر صدر نشانند.
مشی رئیس جمهور قطعا بر گفتمان مدیران، لباس پوشیدن شان، ادبیات گفتگو با مردم و نحوه برخورد با منتقد تاثیر دارد و البته این سیاهه اختیارات تا دلتان بخواهد می تواند ادامه یابد….
رئیس جمهور اما پادشاه نیست. قطعه مهمی از پازل حکومت است و نه همه ی آن. اگر انتظار دارید رئیس جمهور ساختار کلان سیاسی یک حکومت را به هم بریزد و از نو بسازد قطعا انتظار عبثى است؛ نه در ایران که در آمریکا هم رئیس جمهور نمی تواند مثلا حکومت لیبرال دموکراسی را برچیند و جمهوری اسلامی را جایگزین کند.
اصلا بخواهد، هم چنین ظرفیتی را برایش تعریف نکرده اند. تغییر عمیق ساختار، ساز و کار دیگری دارد و رئیس جمهور قرار است مجری قانون اساسی باشد نه برانداز آن.
ریاست جمهوری را در این چارچوب ببینید؛
تا کدامش دست گیرد در خطر
دست و پایی میزند از بیم سر
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی