عبدالرحمن برزگر
در حس فقدان داشته ها و نداشته های بوشهر، خیابان قصه و ناگفته هایی دارد. مثل همه جای دنیا از اعتراض های سیاسی تا برقراری پاتوق های بیکاری برای گذاران و تلف کردن زمان، برای مرور خاطرات ریز و درشت که بود و نبودش برای شخص دیگری مهم نیست، اما رویدادِ «دستفروشی» روایت دیگری دارد.
اعتراض ها و ناگفته های بخش اقتصادی خیابان از مهمترین آنها است که به شکل آزادانه یا در قالبی به کارزار عمومی می پیوندند. در فرآیند تشکیل شبکه های انفعالی و خودمختارِ دستفروشی ها، دستگاه متولی همچون شهرداری گویا مثل عقاب بر سرِ بساط پهن شده و مفت حضور می یابد تا در چارچوب ساختگی نوشته یا نا نوشته، برای یک «زیست معیشتی» هم برای فروشنده و هم برای خریدار، قوانینی من در آوردی وضع کنند تا ضمن کسب درآمد داخلی، بخشی از نیازهای جامعه را برآورده نمایند.
بی آنکه پیوست فرهنگی داشته باشد. این برآیند در پیچیده ترین شکل ممکن، به گسترش کسب و کارهای «غیر استاندارد»، تغییر سبک زندگی، اقتصاد خانواده و تولید ضربه وارد می کند. دستفروشان با قومیت های مختلف، حتی افغانستانی تبار بی آنکه همدیگر را بشناسند، اجتماعی تاثیر گذار را نمایندگی می کنند. در این گیر و دار از یک طرف انبوهی از وانت بارهای میوه فروشی، بساط لباس و اسباب بازی، لوازم آرایشی و بعبارت دیگر از … تا جون آدمیزاد در یک مکان و از طرفی دیگر خریدارن بیشماری که برای ارزان خری در یک روز گرد هم می آیند، بسیار تامل بر انگیز است.
نمای عمومی که بدست می آید بی شک اجتماعی از فرودستی جامعه است. صد البته تعریف فرودستان را می توان از جنبه های جامعه شناختی تعریف کرد، اما منظور ما طبقه ای از جامعه است که تا چند سال پیش یا چند ماه قبل متوسط جامعه محسوب می شدند و برای خریدشان با وسواس بیشتر اقدام می کردند. بنظرم چنین کنترلی نظام مند از سوی ناکارآمدی سیستم اقتصادی استان و افراد با گرایش های اقتصادی کلان در حال روز آمدی است تا مخاطبان خاص و مردم را همچنان در سطحی هدایت کنند که توقعات و مطالبات عمومی را صرفا برای گذران روزمرگی تا حد ممکن پائین نگه بدارند. گویی در پشت پرده این ابتکار، خودِ مردم نیز حضوری فعال دارند.
در بالا و پائین شدنِ این باید ها و نباید ها، برخی از دستفروشانی که مواجب بگیر سیستم درهم تنیده نیستند، با ابتکارهایی که به خرج داده اند تا کنون توانسته اند جلب توجه و نبض بازار فروش محصولات و اقتصاد خُرد را به عنوان رقیب مغازهداران به دست گرفته و دستگاه هایی همچون سازمان صمت، اتاق اصناف و متولیان فرهنگی را به سخره بگیرند.
دست فروشی نه تنها دیگر شغلی در سطح پائین از نظر کسب درآمد محسوب نمی شود، بلکه با بررسی تراکنش دستگاه کارت خوان ها و نگاهی به حساب صاحبان بساط ها، پی به حضور فعال و تاثیر گذار در گردش مالی آنها می شویم. برخی از دستفروشان طی سالیان متمادی، آنقدر در برابر فشارهای ایجاد شده از خود مقاومت نشان دادهاند که اکنون به نظر میرسد در بسیاری از معابر و پیاده روهای شهرها حق آب و گل داشته و به شهرداری ها سرقفلی می دهند و یا می گیرند! و حتی به مغازه دارها نیز بابت اشغال فضای همجواری کسب و کارشان با افتخار و قدرت حق حساب می دهند. این طیف و لایه از جامعه در روند تحولات مهمی از جمله انتخابات دخالت مستقیم دارند. مگر در ایران و همین بوشهر خودمان چند شاخص مهم در کُنش های خیابانی را می توان نام برد، چیزی که در فرآیند اثر گذاری این شاخص مهم است، تغییر سبک زندگی مردم و نگرش طبقات اجتماعی است. فروش اجناس وارداتی از کشور چین توسط همان افراد با گرایش های اقتصاد کلان بی آنکه نظارت شوند این مهم را رقم می زنند.
این یک اصل است که چه بخواهیم و چه نخواهیم مطابق با جریان اقتصادی واقع شده است. ما هر آنچه امروز زیست می کنیم، برآیند تصمیم سازی هایی ست که خود خواسته ایم. تعاریف دستفروش، مغازه دار و پاساژ داری در کاربری های شهری از جمله گناوه، بوشهر و دیلم آنچنان تغییر کرده که کلافگی و افسردگی بصری را بهمراه دارد. این ضعف عمده را بایستی در شهرداری ها و اتاق اصناف دانست.
مردم در بهم ریختگی خیابان ها رها می شوند برای دو قران خرید ارزان تر تا در چرخه ای از اقتصاد جدید، لِه و لورده نشوند.
در روز بازارها در شهرهای مختلف استان، در هیاهوی صدای اعلام فروش لباس زیر زنانه، فروش اقلام ممنوعه و فشفشه در دستفروش ها، تا فروش نظامند فلافلی و سمبوسه در کنار ساحل بوشهر و یا از همه با کلاس تر! کافه های تاریک و روشن در پس کوچه ها با موسیقی عربی و خیام خوانی و برگزاری برنامه های بی کیفیت فرهنگی و ژست های هنرمندانه، همه نشان از فرودِ زندگی است. و چقدر غم انگیز است، خداحافظی با زندگیِ پُر از کیفیت.