خلیج فارس: علیرضا داوودنژاد، کارگردان مشهور سینمای ایران با انتشار ویدئویی دیدهنشده، از فرزندش زادروز او را تبریک گفت.
پدر رضا داوودنژاد در پیام تلخ خود خود نوشت: “تولدت مبارک عزیزم. بیست و نهم اردیبهشت، روز تولد رضا و مصادف است با چهلم او…”
خلیج فارس:این کارگردان سینما در متنی کوتاه چند روز پس از درگذشت رضا داوودنژاد نوشت: «همه از او هستیم و به او باز میگردیم. از همدردیها، همدلیها، تسلیتها، تماسها، پیامها و مشارکت در سوگواریهای دلسوختگان عزیز رضای دلبندم، قلبا ممنونم و تشکر میکنم. غیر تسلیم و رضا کو چارهای؟»
به گزارش«خلیج فارس» به نقل از ایسنا، رضا داوودنژاد بازیگر سینما و تلویزیون که از چندماه قبل در پی عفونت خونی در بیمارستان بستری بود، سیزدهم فروردینماه از دنیا رفت. رضا داودنژاد که متولد اردیبهشت سال ۱۳۵۹ بود، سال ۱۳۹۱ عمل پیوند کبد انجام داد و پس از آن با بهبود شرایط جسمی فعالیتهای هنری خود را از سر گرفت.
او در طول سالهای کاری خود در فیلمهای متعددی همچون «مصائب شیرین»، «کلاس هنرپیشگی»، «هوو»، «بچههای بد»، «لامینور»، «هشتپا» و «بیرو» بازی کرده بود که بخشی از آنها فیلمهای پدرش علیرضا داودنژاد بود.
علیرضا داوودنژاد آخرین همکاریاش با پسرش رضا (داودنژاد) «مصائب شیرین ۲» است که هنوز رنگ پرده ندیده است، فیلمی که در سال ۹۸ مجوز نمایش گرفت، اما هنوز شرایط اکرانش فراهم نشده است.
رضا داودنژاد، ترلان پروانه، مونا داوودنژاد، زهرا داوودنژاد، علی داوودنژاد، همایون کاظمی، سارا لوئیز کاظمی و با حضور محمدرضا داوودنژاد، بازیگران «مصائب شیرین٢» هستند.
این فیلم ۲۰ سال پس از «مصائب شیرین» ساخته شده و در در خلاصه داستانش آمده است: «دختری برای تولد ۱۸ سالگی خود، پدر و مادر را به جایی ناآشنا دعوت میکند. پدر و مادر برای رسیدن به آنجا سفری را از منچستر به لندن آغاز میکنند. در این سفر آنها زندگی گذشته خود را مرور میکنند تا به آنچه موجب فاصله گرفتن فرزند از آنها و برگزاری جداگانه جشن تولد شده پی ببرند.»
فیلم مصائب شیرین ۲ در انگلستان ساخته شده است و در آن به موقعیت جوانان دو تابعیتی هم میپردازد که علاقهمند سفر به ایران و احتمالا فعالیت در وطن هستند.
کاوه معینفر
کوچ ابدی رضا داوودنژاد و اتفاقات بعد از آن در همین یک هفته گذشته چند نکته قابل توجه داشت که ذکر آنها خالی از لطف نیست.
رضا داوودنژاد بازیگری از یک خانواده هنری بود، پدر او علیرضا داوودنژاد (فیلمنامه نویس و کارگردان) از دهه پنجاه و عمویش محمدرضا داوودنژاد (بازیگر) از دهه شصت در سینما فعالیت خود را آغاز کردهاند. رضا داوودنژاد هم از بچگی (6 ساله) در مقابل جلوی دوربین حضور پیدا کرد ولی بعدتر غیر از فیلمهای ساخته پدرش با کارگردانان دیگری هم در سینما، تلویزیون و شبکه نمایش خانگی همکاری داشت.
نکته قابل تامل این بود اکثریت قریب به اتفاق مخاطبان از این درگذشت نابهنگام متاثر و ناراحت بودند و در فضای مجازی هم هر شخصی به هرشکلی که توانست این غم و ناراحتی خود را به اشتراک رساند. با کامنت، پست، استوری و …
هیچ گاه به کلماتی که اندکی بار معنایی منفی داشته باشد هم اشارهای نشد (مثل سلبریتی، آقازاده سینما و …) همگی اذعان داشتند که رضا بازیگری توانا و بسیار دوست داشتنی بود که لبخند بر روی لبان مردم میآورد و جایگاهی که در قلب و جان مردم پیدا کرده بود واقعی بود.
رضا داوودنژاد همراه با علیرضا داوودنژاد و محمدرضا داوودنژاد
در روز بدرقه و خاکسپاری، مراسم ختم و … علاوه بر مردم و علاقمندان رضا داوودنژاد و دوستان و همکاران او هنرمندان بسیار زیادی کنار خانواده داوودنژاد حاضر شدند تا بار سنگین این غم را از دلشان بردارند. از همه طیف مدیران سابق و فعلی سینما و تلویزیون هم یا با پیام دادن و یا به صورت حضوری فقدان این بازیگر سینمای ایران را تسلیت گفتند. یک همدلی بزرگ در این غم بزرگ وجود داشت.
قطعا بیحاشیه بودن خود رضا داوودنژاد و خانوادهاش در این قضایا بسیار تاثیرگذار است و این که خانواده داوودنژاد با هدایت علیرضا داوودنژاد چند فیلم خاص خانوادگی را به سینمای ایران هدیه دادند که همه خانواده حتی همراه با پسرخاله و دیگر اعضای فامیل در آن بازی میکردند و بازگو کننده موقعیتها و درگیریهای معاصر خانوادههای ایرانی بودند، حال این درگذشت یکی از اعضای اصلی این خانواده به غمی همگانی برای افراد زیادی از مردم ایران تبدیل شد.
یک اتفاق آموزنده دیگر این بود که چند روز بعد از درگذشت رضا، علیرضا داوودنژاد فیلمی از لحظه خاصی از ارتباط عروس و پسرش را منتشر کرد و به صراحت برای همراهی و زحمات ده ساله غزل بدیعی (همسر رضا) از او تشکر کرد و خطاب به عروسش نوشت:
«غزل بدیعی اسطوره عشق و وفاداری به همسر
او مخصوصا در ده سال بیماری رضا همچون پروانه ای به دور او می گشت. عروس عزیزم تا ابد در قلب من جا داری…»
این قدرشناسی علیرضا داوودنژاد از عروسش یک اقدام بسیار زیبا و انسانی است که نشان داد با تمام غم و ناراحتی که دارد حواسش جمع است و میداند که در این روزها غزل بدیعی چه غم بزرگی در دلش نشسته است. چه خوب است که همیشه قدردان و ستایشگر زحمات، وفادری و عشق دیگران با صدای بلند باشیم.
پست علیرضا داوودنژاد برای تشکر از عروسش غزل بدیعی
یک انتقاد هم از برخی افراد حاضر در این مراسمها داشته باشم، واقعا برایم غیر قابل درک است که وقتی یک بازیگر یا هنرمند برای درگذشت دوست یا همکارش به چنین مراسمی آمده است چگونه رویتان میشود به کنار او رفته و ازش درخواست کنید که یک عکس سلفی با شما بگیرد. آن بازیگر، هنرمند، سلبریتی یا … با یک دنیا غم و ناراحتی آمده است تا به احترام دوست یا همکار درگذشتهاش حضور داشته باشد.
اگر آن هنرمند را دوست دارید که خواهان گرفتن عکس یا سلفی با او هستید ذرهای هم به دل او و غم و ناراحتیاش فکر کنید، به احساس انسانی و فضای حریم شخصی او در این لحظات آکنده از غم و اشک احترام بگذارید.
اصلا عکسی که با یک هنرمند در زمان مراسم خاکسپاری دوستش بگیرید چه ارزشی میتواند داشته باشد غیر از اینکه شخصی فرصت طلب و بی ملاحظه بخواهد از هر اتفاق خوشایند و ناخوشایندی برای خود خاطره بسازد که به چهار نفر دیگر نشانش بدهد و … از قدیم گفتهاند «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد»، بگذریم.
در نهایت، هیچ چیزی در این جهان جای خالی رضا را برای خانواده داوودنژاد پر نخواهد کرد و این روزها آنها بسیار غمگین و ناراحت هستند ولی چه افتخارآمیز است که یک خانواده هنگام درگذشت یکی از عزیزانشان این چنین توجه و همدلی مردم را در کنار خود احساس کنند.
روح رضا داوودنژاد شاد و یادش گرامی و آرزوی صبر برای خانوادهاش دارم.
منبع:عصرایران
خلیج فارس:رضا داوودنژاد بازیگر سینما و تلویزیون که روز ۱۳ فروردین از دنیا رفت، ۱۰ سال پیش برای سنگ قبر خود نوشتهای را ثبت کرده که پوریا تابان در کتاب «سنگ قبر» آن را منتشر کرده است.
پوریا تابان در صفحه شخصی خود اینطور نوشت:
رضا داوودنژاد دوازدهمین پرنده کتابم
وقتی از پاییز ١٣٨۴ تا پاییز ١٣٩۴ دقیقا ١٠ سال از جوانی ام را صرف ایده پردازی، نوشتن و گردآوری کتاب سنگ قبر کردم خوب می دانستم روزی همه ی ما خواهیم رفت و نگاهمان به مرگ دقیقا خواهد شد: مانیفستی برای زندگی.
۱۵۶ هنرمند را انتخاب کردم
صفحه ها جان گرفت و کتابم متولد شد
کتاب ٢٣ آبان ١٣٩۴ رونمایی شد
از آن روز تا امروز ١٢ عزیزی که داخل کتاب حضور داشتند پرکشیده اند
مابقی هم پر خواهند کشید.
تا زمانی که من زنده باشم هر که رفت و پرواز کرد، صفحه اش را منتشر می کنم،
سیزده فروردین ١۴٠٣ نوبت نفر دوازدهم بود که عین خود من یک اردیبهشتی محسوب می شود؛
رضا داوودنژاد عزیز و خوش قلب.
و چه زیبا رضا یک دهه قبل در کتابم از مرگ حرف زده است:
روی سنگ قبرم می نویسم: سلام علیکم
راستش چه با معنا.
و این اسامی دوازده نفری که از داخل کتابم پر کشیده اند
کتابی که فقط چاپ اول داشت و دوم
و دیگر هم موجود نیست
١) محمدعلی اینانلو ١٢ دی ١٣٩۴
٢) استاد داود رشیدی ۵ شهریور ١٣٩۵
٣) حسن جوهرچی ١۵ بهمن ١٣٩۵
۴) سعید کنگرانی ٢٣ شهریور ١٣٩٧
۵) استاد جمشید مشایخی ١٣ فروردین ١٣٩٨
۶) سیروس گرجستانی ١٢ تیر ١٣٩٩
٧) ماهچهره خلیلی ١٧ مرداد ١٣٩٩
٨) فتحعلی اویسی ١٣ مهر ١۴٠٠
٩) زهره فکورصبور ١٠ اسفند ١۴٠٠
١٠) کیومرث پوراحمد ١۶ فروردین ١۴٠٢
١١) استاد اکبر گلپایگانی ١٣ آبان ١۴٠٢
١٢) رضا داودنژاد ١٣ فروردین ١۴٠٣
و چه تأمل برانگیز که رضا داوودنژاد عزیز ١٣ فروردینی پرکشید که استاد جمشید مشایخی بار سفر بسته بودند.
خلیج فارس: رئیس دولت اصلاحات با انتشار پیامی درگذشت بازیگر سینمای ایران را تسلیت گفت.
به گزارش جماران، حجت الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی رییس جمهور پیشین کشورمان در پیامی درگذشت رضا داوودنژاد بازیگر سینمای ایران را تسلیت گفت.
متن پیام به این شرح است:
جناب آقای علیرضا داوودنژاد
درگذشت تاثرانگیز فرزند هنرمند و ارجمندتان جناب آقای رضا داوودنژاد را صمیمانه به جنابعالی و همه بستگان داغدار و جامعه هنر کشور تسلیت میگویم و از خداوند منان برای ایشان آمرزش و رحمت الهی و برای بازماندگان معزّز تندرستی و شکیبایی و پاداش نیکو مسالت میکنم.
سید محمد خاتمی | ۱۴ فروردین ۱۴۰۳
خلیج فارس:زهرا علیاکبری در خبرآنلاین نوشت: مرحوم رضا داوودنژاد اولین قربانی بدنسالاری نبود. آخرینش نیز نخواهد بود. تنها تفاوت او با سایر قربانیان شهرت اوست. میل مفرط به لاغری؛ حالا چنین فاجعهای را آفریده است.
خاطرم هست سالها قبل در زمان اولین پیوند کبد رضا داوودنژاد صحبت از این بود که از کار افتادن کبد وی به مصرف قرص لاغری بازمیگردد. بعدها خودش در گفتگویی با رسانهها این موضوع را تکذیب کرد و دلیل این اتفاق را بایپس روده اعلام کرد. او این عمل را عملی اشتباه خواند و توضیح داد به دلیل وسعت ناحیه عمل، کبد وی تحت فشار قرار گرفته و عوارض ناشی از این اتفاق نیز به درستی از سوی پزشکان تشخیص داده نشده است.
عوارضی، چون بیحالی و بیاشتهایی که اتفاقا مورد تشویق خودش و پزشکان معالجش قرار میگرفته، در حقیقت زنگهای خطری بوده که کبد به صدا درآورده بود، اما شنیده نشد. تنها تجویز در این دوره حیاتی نیز قرص ویتامین بود.
در نهایت کبد او که در مدت زمانی کوتاه، ٩٠ کیلو وزن کم کرده بود از کار میافتد و او در سیزده سالی که پس از این اتفاق فرصت زیستن داشت با عوارض این لاغری غیراصولی دست و پنجه نرم کرد. کافی است فیلمهای او را ببینید که چطور دربارهی بزرگی بدنش صحبت میکند. حتی در ویدئویی کوتاه دارد با یکی از فوتبالیستهای مطرح. عرصهی شوخی، اما شوخی دربارهی بدن اوست. انگار متر و معیار مشخص است و بدنی که خارج از این متر و معیار قرار گیرد، میتواند محلی برای شوخی و خنده باشد. هدف اینجا یافتن مقصر نیست، مقصر اصلی را همه میشناسند. مقصر اصلی مافیایی است که صنعت زیبایی را به محلی برای کسب درآمدهای هنگفت بدل کرده است. رضا داوودنژاد تنها کسی نیست که در اثر میل مفرط به لاغری جانش را از دست داد. خاطرم هست که مادر یکی از دوستانم در دههی سی زندگی؛ درست یک روز پس از عمل لاغری موسوم به ساکشن جان خود را از دست داد و نتیجهی بررسیها نشان میداد وی دچار آمبولی شده است.
زنگ خطر از سالها قبل به صدا درآمده، اما در غیاب سیاستمدار دلسوز در عرصهی بهداشت و درمان؛ موج تبلیغات برای بیزاری از بدن در کنار بدنسالاری مورد تبلیغ توفندهتر میشود.
لازم نیست زیاد جستجو کنید. آبان ماه سال گذشته سه زن در جریان سه عمل جداگانه برای لاغری و زیبایی جانشان را از دست دادند، اما کجاست آماری که نشان دهد هر ساله عملهای زیبایی و لاغری چه تعداد قربانی میگیرد؟
در کشوری که «بدن» تبدیل به عرصهی عمومی جدال سیاستگزاران با مردم شده و محدودهی بدن هر روز بیشتر از دیروز شاهد صدور بخشنامه و دستور است، تبلیغات عمومی چنان بر عملهای زیبایی و لاغری استوار است که گویی هیچ مسئولیتی جز زیباتر شدن در این جامعه وجود ندارد. حالا به جای عبارت پزشک و بیمار شاهد همنشینی عبارت پزشک و زیباجو هستیم. نکته اینجاست که مغز متفکر صنعت زیبایی، حتی دست به ابداع واژه نیز زده است و زیباجو را به واژهای جاافتاده در این عرصه بدل نموده.
نتیجهی تبلیغات جهنمی برای نفرت از بدن با هدف ساختن بهشتی غیرواقعی برای انها که از خود بیزارند در بهترین حالت شباهت عجیب آدمهایی است که صورت و بدن را عرصهی تاخت و تاز پزشکان زیبایی کردهاند. در بدترین حالت نیز مرگ است که در میزند.
اطرافتان را ببینید. چه تعداد گونههای برجسته، ابروهای کادر شده، لبهای ژل خورده، بینی عمل شده، موهای کاشته شده و بدنهای نحیف تراشیده شده را میبینید؟ فاجعه، اما آنجاست که طراحان لبخند و کامپوزیت دندان وقتی برای سرخاراندن ندارند، اما آمارهای ارائه شده از سوی مرکز پژوهشهای مجلس نشان میدهد هر ایرانی حداقل ۶ دندان پوسیده دارد؛ افراد ۳۰ تا ۴۰ ساله که در سن فعالیت اجتماعی هستند، ۱۲ تا ۱۳ دندانِ ازدسترفته دارند و در گروه سنی بالای ۶۵ سال نیز بیش از ۵۵ درصد افراد دیگر هیچ دندانی برایشان باقی نمانده.
تراژدی تنها به این ماجرا ختم نمیشود. ما با تراژدی عمیقتری روبرو هستیم. غمانگیز ماجرا اینجاست که بیسابقهترین موج مهاجرت پزشکان متخصص و پرستاران کاربلد و کادر درمان در ایران شکل گرفته است. گروهی به دنبال تحقق رویاهایشان، جغرافیا را عوض میکنند و گروهی دیگر برای دستیابی به آرزوهایشان از حوزهی تخصصی و کاریشان مهاجرت میکنند. شهریور ماه سال گذشته بود که مقدسی، رییس نظام پزشکی دامغان زبان به شکوه گشود و گفت متخصص قلبی را میشناسند که تزریق بوتاکس انجام میدهد؛ متخصص داخلی که کلینیک زیبایی زده و انبوه پزشکانی که از کار تخصصیشان فاصله گرفته و کار جانبی میکنند. او این اتفاق را ناشی از سیاستگذاری غلط وزارت بهداشت دانسته بود.
حالا سیاستهای اشتباه و میل مفرط به درآمدزایی از قبال تولید نفرت از بدن، دامان همه را گرفته است. اگر تا دیروز عمل بینی و گونه و پلک جوانسازی پوست و … باب بود امروز افزایش شدید شمار عملهای بایپس معده و روده و پیکرتراشی و … نشان از پیشروی دستاندرکاران این صنعت در محدودهی بدنها دارد.
آماری مدون از میزان عملهای لاغری و زیبایی ندارم، اما کافی است به مطب گمنامترین پزشکان مراجعهای داشته باشید تا با شمار کسانی مواجه شوید که قبل از شما برای انجام این عملها نوبت گرفتهاند. اتفاقا این وظیفهی اصلی سیاستگزار بهداشت و درمان در ایران است که با اعلام این آمار و انتشار شمار کسانی که در این مسیر جان شیرینشان را از دست میدهند، به جامعه بگوید در این مسیر چه خطراتی نهفته است.
تردیدی نیست صدها زن و مرد به سرنوشت ناگوار رضا داوودنژاد مبتلا شدهاند. همانها که راه میانبر را برای زیبایی و نه سلامتی برمیگزینند. حکایت تلخی است حکایت بدنهای دوست نداشته شده. روایت رنجی که آدمیان از بدنهای تحملناپذیر میبرند. بدنها هم عرصه میدان جنگ سیاستگزار است و هم عرصه تاخت و تاز مالکانشان. هر دو این بدن را برنمیتابند و تلاش در تغییر شکل آن دارند. مرگ نابهنگام رضا داوودنژاد بیش از پیش روشن کرد ما ابزاری جز بدنمان برای زندگی نداریم. باید همه با تمام توانمان از این جبهه عقبنشینی کنیم؛ برای نجات فردای همین جامعه.