خلیج فارس:دیشب چند دانشجو در جهت حمایت از فلسطین در مقابل سفارت سوئیس تجمع کردند. از این تجمع تصویری منتشر شده که نشان میدهد درب سفارت سوئیس به رنگ خون درآمده. گفتنی است که مشابه این اتفاق در سفارت انگلیس و فرانسه رخ داده. سفارت انگلیس به دلیل شعارهایی که در دیوار سفارت نوشته شده بود از ایران خسارت گرفت.
دانشجو
خلیج فارس:عکسی از غذای سلف دانشگاه علم و صنعت که شامل کشک بادمجان و خیارشور میباشد، توجه کاربران فضای مجازی را جلب کرده است.
در توضیح این عکس آمده: «قدیما دانشگاه اول ترم به دانشجو حالی میداد و آخر ترم غذای بی کیفیت میداد، ولی خدا را شکر علم و صنعت از همین اول ترم پر قدرت شروع کرده.»
خلیج فارس: فیلم سینمایی «گاو» که بر اساس داستان «عزاداران بیل» غلامحسین ساعدی به کارگردانی داریوش مهرجویی در سال ۱۳۴۸ ساخته شد در فضای سینمایی آن روز بسیار بحث برانگیز شد به صورتی که از شاه تا مسئولان و عموم طبقات جامعه این فیلم را دیدند و حتی به قول احسان نراقی شاه پیام فیلم را هم گرفت.
به گزارش خلیج فارس؛ بر اساس سندی سه برگی که حاوی نامه داریوش مهرجویی به پهلبد وزیر فرهنگ و هنر است گزارش اکران فیلم برای قشرهای مختلف از روشنفکرانی مثل جلال آل احمد و بهمن فرسی تا مستخدم اداره فرهنگ و هنر آمده است.
این سند منحصر به فرد نشان میدهد که کارگردان فیلم خود راوی نقدهای موجود در فیلم است. در این نامه آمده است: «محتر ما معروض می.دارد طبق فرمایش حضرتعالی در جلسه ای فیلم گاو در حضور آقای علاقه مند و عده ای تماشاچی گوناگون نویسنده، شاعر، کارمند اداره دانشجو و مردم عادی به معرض نمایش گذاشته شد فیلم به طور کلی برای طبقه انتلکتوئل قابل بحث و برای دیگران جالب و در خور ستایش بود. دو سه تن از جوانان دانشجو و کارمند) شدیدا تحت تأثیر قرار گرفته بودند و تبریک میگفتند و برای مردم عادی فیلم جالب و سرگرم کننده جلوه نمود و در بعضی قسمتها شدیدا موثر و در خور چندین بار دیدن از میان جمع انتلکتوئلها آقای منوچهر انور فیلم از نظر بصری بسیار درخشان و قابل ستایش است. اما در مورد داستان گفتند که قلب آن کاذب است دیالوگها « پوچ و پرت اند» و حادثه انطور که باید و شاید واقعی جلوه نمی کند»
از نظر آقای جلال آل احمد فیلم مهمی است و نباید یکبار آن را دید. ایشان پیشنهاد داد که یک بار دیگر به همراه دیگران فیلم را ببیند و از آن یادداشت بردارند. » جلال آل احمد در ادامه به مهرجویی پیشنهاد داده که در ارتفای داستان فیلم کمک کند که مهرجویی گفته با نظر جلال موافق نیست و گفته که این ایده اوست و کاری که جلال آل احمد پیشنهاد میدهد به دلیل اینکه در روند فیلم نبوده کار عیشی خواهد بود. در ادامه این نامه مهرجویی همچنین از قول جلال آل احمد نوشته که فضای شوم و تیره ساعدی در فیلم وجود ندارد و همه چیز واکس خورده است و همین یکی از نقایص فیلم محسوب می.شود مهرجویی در ادامه نظرات افراد دیگر را نیز آورده است: « از نظر آقای رضا براهنی – نویسنده و منتقد ادبی – فیلم فوق العاده است.
ایشان چندین بار این جمله را تکرار کرد و معتقد بود که من دستی به این فیلم تزنم» به نظر میرسد که براهنی طعنه ای به حرفهای جلال زده است. در ادامه این سند همچنین مهرجویی نوشته از نظر خانم سیمین دانشور (همسر آقای جلال احمد) بر خلاف نمایش آن روی شخصیت مش حسن زیاد تاکید نمی کند و از این رو تسبت به تاثر آن ناموفق تر است. از نظر آقای بهمن فرسی نویسنده و نمایشنامه نویس فیلمی نیست که بشود روی آن بلافاصله نظر داد. ایشان معتقد بود که فیلم را باید دوباره دید و با فکر و اندیشه روی آن نظر داد.
آقای منوچهر طیاب – فیلمساز – معتقد است که کاراکترها به یک اندازه شناخته نمیشوند مش حسن دیوانه و پسر مش صفر به تماشاچی نزدیک ترند و بقیه فیلم گنگ و ناشناخته میماند. » مهرجویی بعد از اینکه با شعرا و فیلمسازان و نویسندگان گفت و گو کرده مثل یک روزنامه نویس به سراغ مردم عادی از جمله آقای طلایی مستخدم رفته او به کارگردان فیلم گفته است «دو نکته به نظر ایشان رسید که معرف دقت و علاقه ایشان به هنگام دیدن فیلم است. یکی اینکه در صحنه شب چرا صدای قورباغه شنیده نمی شود و دیگر اینکه در طویله که معمولا پر از سوسک و حشره است باید صدای آنها شنیده شود.»
مهرجویی خطاب به وزیر فرهنگ گزارش می دهد که به طور کلی کلمه «مزخرف » و هید» شنیده نشده است. مهرجویی در پایان نامه به پهلبد نقل قولی از منوچهر انور – کارگردان و نویسنده آورده است: «ما تاکنون تصور می کردیم که سینمای فارسی در حال جنبش و حرکت است ا ولی این توهمی بیش نبود. با این فیلم حقیقتا جنبش سینمای فارسی به چشم می آید» فیلم گاو را از فیلم های موج نوی سینمای ایران میدانند که بسیار بحث برانگیز هم بود. اکران این فیلم با دستور وزیر وقت فرهنگ و هنر برای اهالی فرهنگ و مردم عادی با توجه به فضای فیلم میتواند یک نظر سنجی عمومی برای برخورد نهایی با این فیلم باشد که البته تحسین بسیاری را برانگیخته بود.
منبع: خبرآنلاین
خلیج فارس: روایتی عجیب از یک عاشقانه غریب در تهران: چند ثانیه بعد یه دختر حدود ۲۳-۲۴ ساله ریزه میزه با قیافه خییییلی بامزه و چشمایی که انگار از خوشحالی داشتن بجای لباش می خندیدن…
به گزارش«خلیج فارس» به نقل از برترینها؛ کاربری به نام سعید ابراهیمی رشته توئیتی درباره یک ماجرای عاشقانه نوشته که البته پایان تراژیکی دارد، این اتفاق البته شاید خیلی خاص نباشد، اما شکل توصیف سعید ابراهیمی و پرداخت او به جزئیات آن را ویژه کرده است، روایت را بخوانید، متوجه خواهید شد که چرا روزتان را به قبل و بعد خواندن این روایت تقسیم خواهد کرد، همین قدر عجیب و غریب:
از فرودگاه مهرآباد به سمت سعادت آباد: مقصد رو که دیدم گفتم اوکی قبول کردم
رفتم وسط شلوغی ماشینها و زنگ زدم یه خانم با صدای پرانرژی گفت دیدمتون دیدمتون قطع کردم
چند ثانیه بعد یه دختر حدود ۲۳-۲۴ ساله ریزه میزه با قیافه خییییلی بامزه و چشمایی که انگار از خوشحالی داشتن بجای لباش می خندیدن و برق شیطنت توی چشای رنگیش با یه ساک و یه بگ هدیه نشست تو ماشین خیلی با ذوق و خندان سلام داد و وسایلش رو کنارش چید و گفت بریم لطفا
تو ماشین که نشسته بود انگاری یهو میرفت تو فکر و خنده روی لباش جاری میشد انگار داشت به یه اتفاق خوبی که میخواست رقم بخوره فکر میکرد و توی ذهنش مرورش میکرد و براش اونقدر جذاب بود که شادی و هیجان و شیطنت رو قشنگ حس میکردی تو صورتش
گوشیش زنگ خورد و صدای یه دختر دیگه از پشت گوشی میاومد اون رو نمیفهمیدم چی میگفت ولی این گفت آره دلربا جون رسیدم الان سوار تاکسیام دارم میرم یخورده استرس دارم توروخدا به نظرت بد نیست اینطوری یهویی برم و سورپرایزش کنم؟
بعدش گفت نه نگران نباش میدونم خونه است قبلش عادی بهش زنگ زدم گفتم کجایی گفت خونهام میخوام یهخورده بخوابم اگرم نبود میرم پیش نیلو اومد سورپرایزش میکنم
به مقصد که رسیدیم گفت آقا من وسایلم زیاده میتونم معطلی بزنم برم بالا ببینم هستن یا نه بعد بیام وسایلم رو ببرم؟ اگر هم نبودن مقصد بعدی رو بزنم؟ چون منتظر سرویس بعدی بشم خیلی اذیت میشم منم گفتم اشکالی نداره خانم راحت باش من منتظر میمونم
دختره با وسواس تمام خودش رو با آینه کوچیکی که داشت برانداز کرد و با ذوق و شوق و خوشحالی که کاملا داشت بروز میداد رفت و منم منتظر وایسادم حدود ۱۰ دقیقهای گذشت و من داشتم فکر میکردم چقدر قراره صحنه قشنگی رقم بخوره و چقدر احساس عمیقی داره و خوش به حال اونی که بالاست
تو همین فکرا بودم که یهو دیدم این دختر مثل جنازهای که از قبر بیرون زده باشه با رنگی که پریده و لب و لوچه آویزون اومد و نشست تو ماشین من سریع نشستم تو ماشین دیدم خیلی حالش بده گفتم خوبی خانم؟ چیزی شده؟ حالت خوبه؟ میخوای زنگ بزنی به کسی؟
یهو یه نگاه به من کرد و انگار که تازه من رو دیده باشه با یه حالت گیجی گفت میشه از اینجا بریم فقط؟ گفتم باشه و روشن کردم و راه افتادم چند تا خیابون که راه افتادیم یه جا نگه داشتم براش یه آب خریدم و یه شکلات شیرین و بهش دادم که بخوره یه خورده سرحال بشه
یخورده که از آب خورد گفتم خانم اتفاقی افتاده؟ میخوای با من حرف بزنی؟ انگار که منتظر این حرف بوده باشه یه نگاه بهم کرد گفت: چند ساله باهمیم شهر ما دانشجو بود دانشگاهش که تموم شد اومد تهران کاروبارش گرفته اینجا شرکت زده چند روز پیش با بابام حرف زد که با خونوادش بیان خواستگاری فردا تولدشه منم خواستم سوپرایزش کنم و بیام پیشش و روز تولدش پیشش باشم.
اونجا که رفتم بالا زنگ در رو که زدم یه دختره در رو باز کرد که فقط سرش رو از در آورد بیرون حداقل ۱۰ سالی از من و علی بزرگتر بود بهش گفتم تو کی هستی گفت من دوست دخترشم علی هم نیست الان منم داد و بیداد کردم رفتم تو دیدم خونه بهم ریخته و کلی وسایل روی میز و بساط تفریحشون هم بود خشکم زد هیچی نگفتم اومدم بیرون
اینارو که میگفت فکش میلرزید دندوناش میخورد بهم قشنگ معلوم بود حالش بدتر میشه گفتم ببرمت درمونگاه؟ گفت نه ببرم ترمینال میخوام برگردم این وسط هم همش گوشیش زنگ میخورد اما دختره انگار تو یه دنیای دیگه بود
گوشیش رو ازش گرفتم هیچ مقاومتی نکرد جواب دادم علی بود بهش گفتم حال دختره خوب نیست التماسم کرد بگم کجاییم گفتم دارم میرم ترمینال میخوای بیا به درخواست علی براش لوکیشن فرستادم شروع کردم با سرعت کم رانندگی کردن که علی هم برسه
جلو ترمینال علی رسید قشنگ مثل آدمهایی بود که گند زده و نمیدونه چطوری جمعش کنه استرس کل وجودش رو گرفته بود رسید دست دختره رو گرفت گفت هستی بخدا دوست یکی از رفیقامه اصلا نفهمیدم چی شد اشتباه کردم تورو خدا ببخش چیزی به بابات نگو جبران میکنم
اما دختره انگار دیگه نمیشنید حرف نمیزد چشاش خیره مونده بود شده بود مثل یکی که توی جنگ تن به تن شکست خورده دیگه دنیا براش ارزشی نداشت کیفش رو برداشت و راه افتاد علی هم دنبالش و منی که کل وجودم پر بود از تنفر و نفرت و بهت و شوک و داشتم دور شدن این دوتارو نگاه میکردم.
خلیج فارس: زمستان سال گذشته به دنبال مراجعه چند زن و مرد سالخورده به پلیس و ثبت شکایت مبنی بر سرقت و اخاذی از آنها با شیوهای مشابه فرضیه سرقتهای سریالی از سوی یک نفر قوت گرفت. مأموران با دستور قضایی شناسایی عامل سرقتها را در دستور کارشان قرار دادند.
به گزارش خلیج فارس؛ بررسیهای اولیه حاکی از آن بود که افراد مالباخته معمولاً در فضای مجازی یا بوستانها و سفره خانههای پایتخت با پسری جوان آشنا و قربانی سرقت او شدهاند.
یکی از شاکیها که مردی ۷۴ ساله بود در تشریح ماجرا گفت: عصر در پارک دانشجو نشسته بودم که پسری حدوداً ۲۲ ساله به نام نیما کنارم نشست و سر صحبت را باز کرد و یک ساعتی باهم حرف زدیم و گرم گرفتیم و در نهایت به او اعتماد کردم. وقتی میخواستم به خانه برگردم به او تعارف کردم و نیما هم همراهم آمد. میخواستم شربت درست کنم که او به قصد احترام خواست تا خودش شربت درست کند، اما شربت را که خوردم بیهوش شدم و دیگر چیزی نفهمیدم و صبح به هوش آمدم و متوجه شدم تعدادی از اموال خانه و پولهای نقدی که در خانه داشتم سرقت شده است.
زن ۶۹ سالهای هم در توضیح شکایتش گفت: در پارک قدم میزدم که نیما به سراغم آمد و گفت اگر تنها هستید باهم قدم بزنیم من هم چون فکر میکردم جوان موجهی است پذیرفتم و دو ساعتی باهم قدم زدیم و صحبت کردیم و بعد از آن چون ماشین نداشت او را به خانهاش رساندم اما با اصرار از من خواست تا چند دقیقهای به خانهاش بروم و چای میهمانش باشم. وقتی به خانهاش رفتم و چای خوردم بیهوش شدم.. چند ساعت بعد به خودم آمدم و متوجه شدم در داخل خودروام هستم اما دستبند و گردنبندنم سرقت شده است، اما چند روز بعد نیما با من تماس گرفت و با تهدید به اینکه از من فیلم سیاه تهیه کرده قصد اخاذی داشت.
در ادامه مأموران دریافتند شاکیها همگی اظهار داشتند متهم از آنها فیلم سیاه تهیه و با این ترفند اخاذی کرده است. بنابراین در نهایت با مشخصاتی که شاکیها در اختیار پلیس قرار داده بودند نیما شناسایی و بازداشت شد و در همان بازجوییهای اولیه اتهامش را پذیرفت و در توضیح به مأموران گفت: از وقتی یادم میآید فقیر بودیم و حتی یک وعده غذای درست و حسابی نداشتیم که بخوریم. پدرم کارگر فصلی بود و من به ناچار زمانی که ۱۶ ساله بودم از همدان به تهران آمدم تا کار پیدا کنم و کمک خرج خانوادهام باشم. یک ماه پس از آنکه به تهران آمدم در یک کارگاه تولیدی مشغول کار شدم و حدوداً ۷ میلیون تومان هم حقوق میگرفتم که بخش زیادی از آن را برای خانوادهام میفرستادم اما مشکلات من و خانوادهام حل نمیشد تا اینکه وسوسه سرقت از افراد سالمند به سراغم آمد و با طراحی نقشهای خودم را دانشجو جا میزدم و به سراغشان میرفتم و پس از فریب دادنشان از آنها سرقت میکردم. نقشهای که کشیده بودم خیلی کارساز بود و در اغلب مواقع موفق میشدم در کمتر از ۲۴ ساعت از طعمههایم سرقت کنم.
معمولاً قبل از رفتن به خانه طعمههایم سعی میکردم به بهانهای آنها را وادار به خرید کنم تا رمز کارتشان را متوجه بشوم و بعد از بیهوشی آنها کارت بانکیشان را با خیال راحت خالی میکردم. اگر هم قرار بود آنها به خانهام بیایند من خانهای یک روزه اجاره میکردم و بعد هم از آنجا میرفتم. البته تهیه فیلم سیاه هم به این علت بود که مالباختهها از من شکایت نکنند.
با اعتراف صریح متهم و تکمیل تحقیقات پرونده برای رسیدگی به شعبه ششم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در دادگاه چه گذشت
در ابتدای جلسه شاکیها خواستار اشد مجازات برای متهم شدند.
یکی از آنها که مرد ۷۵ سالهای بود، گفت: صبح روز حادثه برای خرید وسایل صبحانه به سوپرمارکت رفته بودم که در مسیر با این متهم آشنا شدم او خودش را دانشجو معرفی کرد و گفت اینجا تنهاست وقتی گفت صبحانه نخورده چون ظاهرش موجه بود دلم برایش سوخت و برایش مقداری خوراکی خریدم. بعد برای صرف صبحانه به خانهام دعوتش کردم او از من خواست تا کاری برایش پیدا کنم که به او گفتم در شهرستان کار سراغ دارم. اما او در چای من قرص خواب آور ریخته و بیهوشم کرد. وقتی بعد از ۳۰ ساعت به هوش آمدم دیدم طلاهای همسرم، پول نقد و ۸ میلیون تومان از کارت حقوقم، یک دستگاه دریل و کامپیوتر ماشین همسایهمان را سرقت و فرار کرده است. چون به دیابت مبتلا هستم بعد از اینکه به هوش آمدم ۳ روز در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان بستری شدم.
در ادامه متهم به جایگاه رفت و گفت: اتهام تعرض به شاکیها را قبول ندارم. فقط برای اینکه آنها نتوانند از من شکایت کنند از آنها فیلم گرفتم. سرقتهایی هم که انجام دادم در حدی که شاکیان ادعا میکنند نبوده است.
با پایان جلسه رسیدگی به این پرونده قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.
خلیج فارس: تصویری از مهاجرت ١٣ دانشجوی دانشگاه شریف در یک پرواز در فضای مجازی خبرساز شده است.
در این رابطه مساله قابل تامل اینجاست که چرا مهاجرت مغزها در کشورهای توسعه یافته از اهمیت خاصی برخوردار نبوده ولی برای کشورهای در حال توسعه به یک بحران تبدیل شده است؟ واقعیت این است که کشورهای در حال توسعه، توان حفظ کامل نخبگان خود را ندارند. مجموعه ای از عوامل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در این کشورها موجب گریز نخبگان از موطنشان می شود. این در حالی است که آمار و ارقام قابل ملاحظه و فزاینده مهاجرت نیروی انسانی از این جوامع از طریق فرآیند مبادله مغزها جبران نمی شود. مبادله مغزها به جریان دو طرفه مهاجرت بین کشور گیرنده و فرستنده اشاره دارد. در مواردی که جریان نهایی در یک جهت شدت دارد از اصطلاح فرار مغزها یا جذب مغزها استفاده می شود. در واقع هنگامی که جریان خروجی نیروهای متخصص و تحصیلکرده ثابت باشد با جریان ورودی مشابهی از دیگر کشورها جایگزین نشود، در نتیجه پدیده فرار مغزها رخ می دهد و کشور مبدا به عنوان بازنده در نظر گرفته می شود.
دکتر«سیدمحمد مقیمی» رئیس دانشگاه تهران اردیبهشت ماه در یک نشست خبری گفت: ایران در صدر کشورهایی است که دانشجویانش به کشورهای جهان اول سفر میکنند. وی علت این امر را این گونه توضیح داده که: «پرورش نیروی انسانی ما در تراز استاندارد جهانی است و دانشگاههای ما اقدامات قابل قبولی در حد استانداردهای جهانی دارند.» او علت اصلی مهاجرت نخبگان را فراهم نشدن فرصتهای شغلی برای آنها دانسته است.
منبع: برترینها