حمیدرضا میرزاده
راستش را بخواهید، گاهی خودمان هم حرصمان درمیآید. ما هم از شنیدن خبرهای بد حالمان بد میشود، از دیدن نابسامانیها، فسادها و ادعاهای نادرست ناراحت میشویم. ما هم مثل همه شهروندان، شرایط بد اقتصادی جامعه نگرانمان میکند، از رنج مردمان رنج میبریم و از اینکه کاری جز نوشتن از دستمان برنمیآید و نمیتوانیم رنجی از دوش مردم جامعه کم کنیم، در تقابل با حس ناامیدی مغلوب میشویم. البته گاهی لحظه هایی هم هست که از شنیدن خبری خوشحال میشویم، هرچند کم ولی همین امیدهای کوچک وجود دارد.
شاید خودمان بهتر از همه میدانیم که گاهی مخاطبان از نوشته های ما عصبانی میشوند؛ از آنچه نوشتهایم و البته از آنچه ننوشتهایم (یا نتوانستهایم که بنویسیم!) بسیاری مواقع ما محتوایی نداریم که مخاطبانمان علاقه دارند بخوانند و بسیاری مواقع حرفه مان اقتضا میکند نقل قولها و مطالبی را منتقل کنیم که خوشایند کسی نیست. اما این شغلی است که انتخاب کردهایم و سختیهایش را هم به جان خریدهایم.
امروز که روز خبرنگار نام گرفته است، بسیاری از اطرافیان و آشنایان به ما تبریک میگویند. هرچند تبریک روزی که به مناسبت شهادت یک خبرنگار (شهید محمود صارمی) به دست طالبان نامگذاری شده، بی معنی است و این تبریک را به حساب لطف و صفای اطرافیان می گذاریم.
اما شاید بهعنوان یک خبرنگار گاهی هم باید از جامعه و مخاطبانمان عذرخواهی کنیم. عذرخواهی از اینکه نتوانستهایم آنطور که انتظار میرفت، صدای جامعه باشیم. از اینکه گاهی بخشی از جامعه را نادیده گرفتهایم، گاهی آنچه را که باید نتوانستهایم بنویسیم و گاهی برای گذران زندگی، مجبور به سکوت بودهایم. ما هم مانند همه آدمها اشتباه کردهایم و اشتباه میکنیم و شاید بد نباشد به خاطر همهٔ ناخوشیها و ناخوشایندهای شغلمان از مخاطبانمان عذرخواهی کنیم.
امروز روز خبرنگار است، ما جزیی از جامعه هستیم و قرار است زبان گویای جامعه باشیم. قرار است از شفافیت، صداقت، ظرفیت پذیرش انتقاد، قبول مسئولیت و پاسخگویی بنویسیم و بگوییم و این ارزش ها را در جامعه تقویت کنیم. پس شاید بد نباشد که امروز به مخاطبانمان بگوییم: «ببخشید که گاهی مجبورید ما را تحمل کنید!» و «ممنون از اینکه همراه ما هستید!»