خلیج فارس:روزنامه کیهان در بخشی از این گزارش نوشته است: شارلاتانیسم در فیلمفارسی نوین!
یکی از این فیلمسازان با فیلمی ملهم از «شبنشینی در جهنم» به نام «پوست موز»، در کمال تاسف به سینمای ایران آمد و البته اثری زیر خط فقر استاندارد سینما روی پرده برد که حتی با فیلم مورد تقلیدش، به لحاظ قوت ساختاری، فرسنگها فاصله داشت!
و بازهم متاسفانه اگر در سال ۱۳۳۷، فیلم «شبنشینی در جهنم» که توسط یک بهائی به نام مهدی میثاقیه تهیه شد، به دلیل برخی توهینها به باورها و اعتقادات مردم، مورد اعتراض محافل دینی قرار گرفت، فیلم «پوست موز «که دهها بار سخیفتر و موهنتر و به همان شیوه، عقاید ملت را به سخره گرفته بود، مورد کمترین انتقادی قرار نگرفت و اگرچه پروانه نمایش روی پرده را دریافت نکرد ولی مستقیما به شبکه خانگی راه یافت!
فیلمهای مبتذل تری مثل «دموکراسی تو روز روشن» (که بازهم معاد و آخرت و باورهای مذهبی را مضحکه کرده بود)، «در امتداد شهر» (که اساسا بیش از یک فحش تصویری نبود!)، «تلفن آقای رئیسجمهور» (که علاوهبر ابتذال ساختاری و محتوایی، نشانی هم از سینما و هنر هفتم نداشت و البته بازهم برخی اعتقادات دینی و اخلاقی مردم را مورد هجمه قرار داده بود) فیلمهای بعدی این شبه فیلمساز بودند. اما در آبان ۱۳۹۲ اعلام شد یکی از نقشهای دست دوم تازهترین فیلم این کارگردان کماستعداد ولی پر سر و صدا به نام «نقش نگار»، به یکی از هنرپیشگان سینمای شاهنشاهی به نام ناصر ملک مطیعی سپرده شد!
لازم به ذکر است که اساسا بحث نگارنده در اینجا بر سر حضور یا عدم حضور فردی به نام ناصر ملک مطیعی در فیلم یاد شده نیست. به هر حال وی نیز مثل هر شهروند دیگری میتوانست در هر حرفه و شغل و عرصهای که قانون اجازه دهد، حضور یابد و ایرادی برآن مترتب نبود. اما سؤال اینجاست که مقصد و مقصود سازندگان فیلم «نقش نگار» از حضور این بازیگر (با سابقه طولانی در سینمای فیلمفارسی) در این فیلم چه میتوانست باشد؟
آیا میخواستند در سن هشتاد و چند سالگی از تواناییهای این بازیگر استفاده کنند؟! آیا هیچ بازیگر دیگری نمیتوانست در این نقش دست چندم بازی کند؟! آیا قصد سازندگان فیلم به جز دلجویی و تجلیل از بازیگری بود که کارنامه مبتذلی در عرصه سینمای ایران داشته و خودش در مصاحبه با برنامه هفت، از مردم ایران خواست که وی را ببخشند؟! براستی این دلجویی سازندگان فیلم «نقش نگار» از یک بازیگر فیلمفارسی (که از همین روی جشنی هم برایش برپا ساختند) به خاطر چه بود؟ شاید حضرات معتقد بودند حقّی از وی در طول این سالها ضایع شده که از اوج بازیگری در سینمای مبتذل فیلمفارسی به خانهنشینی کشیده شد؟ یعنی وی به ناحق از صحنه سینمای ایران کنار گذاشته شد و میبایست به همان روال در سینمای پس از انقلاب نیز حضور مییافت؟!
پاسخ این سؤالات از سوی دستاندرکاران فیلم یادشده روشن بود و حتی از محتوا و ساختار فیلمفارسی و مبتذل آثار قبلی کارگردان محترم نیز میتوانستیم دریابیم که وی مانند برخی دیگر دوستان به اصطلاح فیلمسازشان، داغ هجران فیلمفارسی بر دل داشته و شاید میخواست از طریق ورود عناصر اریژینال این نوع شبه سینما به آثارش، در واقع برای خود و برای پدیدهای که از استانداردهای هنر هفتم بسیار دور است، به اصطلاح اعتباری بتراشد!
این قصه از کجا آغاز شد؟
البته همانطور که گفته شد عملکردهایی اینچنین در طول این سالها، سابقهای پررنگ داشته و سخن تازهای نبود که همپای موضوعات و ساختار مبتذل و سخیف فیلمفارسی، برخی از عناصر و عوامل پیشانی سفید آن نیز به دلیل مدیریت شتر گاو پلنگی این سینما، به ساحت آن راه یابند.
اما پرداختن سؤال برانگیز رسانه ملی به چنین موضوعی (حداقل در دو برنامه شبکه ۳ یعنی «هفت» و «ویتامین ۳» که بنده فرصت دیدنش را در آبان ماه ۱۳۹۲ داشتم) آن هم با لحن خوش آمد گویی و تبریک و تهنیت! و بدون هیچگونه نقد و تحلیل و روشنگری، در واقع خدشه دار کردن حرمت این رسانه مردمی بود. انتظار میرفت رسانهای که از بیتالمال هزینه میکند و مدعی دانشگاه انقلاب اسلامی است، با نقد و بررسی صحیح، چنین موضوعی را انعکاس میداد تا لااقل پاسخی باشد برای نسل امروز که متاسفانه به یمن تسامح و کم کاریهای امثال این رسانهها، هیچ پس زمینه یا ایده روشن و تحلیلی درست از دوران پیش از انقلاب و سینمایش ندارد!
آن وقت مرتب این سؤال مطرح میشود که چرا مخاطب سینمای ایران عطایش را به لقایش بخشید؟ چرا دوران پس از دهه ۷۰ سالنهای سینما خالی شد؟ چرا تولیدات این سینما، پیدرپی ورشکست شدند؟ در حالی که برخلاف آنچه حضرات مطرح کرده و میکنند، از قضا ورشکستگی این سینما از همان دوران آغاز شد که همه خطوط قرمز را زیر پا گذاردند و هر نوع ابتذالی را در این سینما به نمایش درآوردند!