روزنامه سنگلاخ شنبه 2خرداد سال 1332 سال سوم در شماره مسلسل 95 اشعار بسیار زیبایی از شاعری به نام «احمد آل صفر» از بوشهر منتشر کرده است.
این اشعار بسیار پخته و کامل و فنی است که به یقین خبر از شاعری کارکُشته و صاحبنام دارد. یکی از اشعار در مذمت انگلیس با 40 بیت در قالب قصیده و شعر دیگری در جواب شعری از «جمشید امیر بختیار» است که وی در مذمت زن گفته و احمد آل صفر در رد این شعر و در تأیید و منقبت زن، شعری با 22 بیت در قالب مثنوی سروده و در روزنامه سنگلاخ چاپ میکند.
در پایان این مقاله، این اشعار را خواهیم آورد. اشعار آقای آل صفر بسیار پخته و کامل و زیبا و بینقص است که همین محدود اشعار، گواهی به طبع و قریحه خوب و عالی این شاعر ناشناس بوشهری میدهد.
برای شناخت این شاعر باید به خاندان و چگونگی ورود آنها به بوشهر بپردازیم و از وضعیت اجتماعی و سیاسی این خاندان اطلاعاتی کسب نماییم. اطلاعات موجود در استان در مورد این خاندان تقریباً صفر بود و با کنکاش و پرس وجو وگشت و گذار دقیق و فراوان، به سختی توانستیم به فرزند احمد آل صفر، دکتر محمدجعفر آل صفر، ارتباط یابیم. ایشان انسانی بسیار خوشزبان، مؤدب، مبادی آداب و دوستدار رفتارهای پدرشان هستند.
ارتباط ما با ایشان به صورت تلفنی ایجاد شد و توانستیم با چند ارتباط تلفنی و مجازی اطلاعاتی از این خاندان و مرحوم احمد آل صفر به دست بیاوریم. قبل از این که وارد بحث و شناسایی این خاندان شویم، لازم میدانیم که از حوصله و عنایت دکتر «محمدجعفرآل صفر» تنها پسر احمد آل صفر که اطلاعاتی ارزشمند را در اختیار نگارنده قرار دادند، تشکر و سپاسگزاری نماییم.
***
خاندان آل صفر از خاندان معروف و صاحبنام و ثروتمند و خیّر بوشهر هستند. نیاکان این خاندان از اعیان مشهور بوشهر بودند که به گفتۀ فارسنامه ناصری، «سلسله این خاندان از اعیان مشهور بوشهر است. سلسله حاجي محمد علی صفر، جد اعلای آنها از شهر همدان به بوشهر آمده توطن نموده، مشغول معاملات تجارتی گردید و حاجی محمد علی از درستکاری و راستگویی و امانتداری در تجارت عربستان و ایران و هندوستان مشهور آفاق اکابر گردید و سالها در بندر «مخا» و «حديده» و «جده» و «بمبای» رایت تجارت افراشته تا اقصی بلاد چین و فرنگستان معاملات کلی مینمود و در حدود سال ۱۲۵۰ و اند وفات یافت و او را چهار نفر پسر است».
خانواده آل صفر از بحرین وارد همدان شده و همراه با خانواده آلشریف به بوشهر سفر میکنند و در بوشهر ساکن میشوند. مدت زیادی از عمر این خانواده در بوشهر سپری شده است که بیشتر به شغلهای تجاری و بازرگانی مشغول بودند. در جریانهای سیاسی و اجتماعی نیز فعال بودهاند. این خانواده سالهای بعد از بوشهر به خوزستان و بغداد و کاظمین و بحرین حرکت کردند و تعداد زیادی از آنها در آنجا سکنا گزیدند.
احمد آل صفر سال 1299 شمسی در بغداد به دنیا آمد. نام پدرش حاج محمود و نام مادرش بتول است. وی در خانوادهای کم جمعیت به دنیا آمد. خواهری نداشت. فقط یک برادر به نام عبدالامیر داشت که ایشان نیز از دنیا رفته است. روزنامه سنگلاخ نوشته است که «احمد آل صفر پشت چهارم حاجی محمدجعفر میباشد»(سنگلاخ، شنبه 2خرداد 1332).
به نظر میرسد که این سخن درست و مستند نباشد، زیرا حاجی عبدالنبی آل صفر که برادر بزرگتر حاجی محمد جعفر آل صفر است، سال 1299 از دنیا رفته است. خود احمدآل صفر نیز سال 1299 شمسی به دنیا آمده است. یعنی سال تولد و وفات حاجی عبدالنبی آل صفر و احمدآل صفر همزمان است. این درحالی است که محمدجعفر از حاجی عبدالنبی کوچکتر است. خب. با یک حساب ساده میتوان تخمین زد که احمد آل صفر نمیتوان پشت چهارم حاجی محمد جعفر آل صفر باشد.
حتی اگر سال وفات حاجی عبدالنبی آل صفر را قمری در نظر بگیریم باز این اتفاق نمیافتد. مگر این که منظور مجله سنگلاخ از واژۀ «پشت» فرزند و پسر باشد، یعنی منظور سنگلاخ این باشد که احمد آل صفر فرزند چهارم حاجی محمد جعفر آل صفر باشد که این نیز درست نیست، زیراکه احمد آل صفر فرزند حاج محمود است. به نظر میرسد در گزارش روزنامه سنگلاخ اشتباهی رخ داده است.
عموی احمد آل صفر در کاظمین تاجر پارچه بوده و در آن جا نام و نشانی از خود بر جای گذاشته است. تحصیلات نهایی خود را در آنجا گذرانده است. در آنجا به زبان عربی و انگلیسی مسلط شده است. احمد آل صفر به خاطر تمایلی که به تحصیل داشته و امکان ادامه تحصیل در بوشهر برایش فراهم نبوده به کاظمین و بغداد نزد عموی خود رفته و در آنجا به زبان عربی و انگلیسی مسلط شده است. این عمو، در سیاسی شدن احمد صفر و آموزش و مطلع کردن وی به امور فرهنگی و علمی و سیاسی بسیار مؤثر بود.
این افراد با برگهای به نام «تذکره» که در حقیقت کارکرد گذرنامه امروز داشته است، به عراق و ایران رفت و آمد میکردند و در تجارت پارچه بسیار موفق بودند، منتهی در جریان جنگ ایران و اعراب، در عراق اموال خاندان آل صفر را توقیف کرده و همه ایرانیها را روانه ایران میکنند و آنها باز به سمت اهواز و بوشهر برمیگردند. احمدآل صفر نیز در این جریان از عراق اخراج میشود و همراه با عمو و دیگر اعضا خانواده به اهواز برمیگردند.
احمد آل صفر در اهواز با دختری اصفهانیتبار به نام بتول ازدواج میکند. خانواده این دختر برای شغل و تجارت به اهواز رفته بودند و آنجا زندگی میکردند. این اصفهانی در گذشته در اهواز به شغل طلافروشی مشغول بودهاند. در اهواز ازدواج احمد آل صفر با همسرش شکل میگیرد. احمد آل صفر بعد از این ازدواج در اهواز مستقر میشود و بعد از این که ایران اشغال میشود، از آنجاکه وی به زبان عربی و انگلیسی مسلط بوده، در هجده سالگی مترجم امریکاییها میشود.
وی بهخاطر آشنایی با زبان عربی، چهارده سال مدیر برنامه عربی رادیویی اهواز میشود که تمام اخبار جنگ سرد میان ایران و جمال عبدالناصر را ترجمه و گزارش میکرده است. این گزارش را هم به صورت عربی و هم به صورت انگلیسی گزارش و ترجمه میکرد و در اختیار دولت و ملت قرار میداد.
توان بالای ایشان در زبان عربی و انگلیسی و بهرۀ هوشی بالای وی باعث میشده که در این کار کاملاً موفق عمل کند و به چهرهای مشخص و معلوم در این زمینه برسد. این رویکرد علمی و دانشی را در بغداد به دست آورده بود. افزون بر حضور وی در رادیو عربی اهواز که تقریباً یک اجبار حکومتی بوده، وی کارمند رسمی شرکت نفت اهواز نیز به شمار میرفته و آن جا نیز مشغول بوده است.
درحال حاضر بسیاری از عموزادههای احمد آل صفر در بغداد استاد دانشگاه هستند که بسیاری از آنها از دنیا رفتهاند. خانواده آل صفر با خانواده آل شریف از بستگان دور هم هستند که تعدادی از هر دو خانواده در بحرین ساکن هستند.
احمد آل صفر در اهواز و بوشهر به شدت سیاسی میشود و تقریباً به عنوان یک چهره سیاسی شناخته شده در جامعه مطرح میشود. وی از طرفداران سرسخت دکتر مصدق و نهضت ملی بود و زمانی با شاه سرسازگاری داشت که شاه با جبهه ملی و دکتر مصدق سرسازگاری داشت، در غیر این صورت با شاه کشور ناسازگار بود. حضور وی در اهواز و در رادیوی اهواز حول سالهای 1327تا 1329 اتفاق افتاده است.
وی بعد از کودتای 28 مرداد در خرمشهر پرچم انگلیس را از سر در اداره نفت اهواز پایین میکشد و آتش میزند و بهخاطر این رفتار تا دوسال متواری بود.
وی اشعار زیادی در مورد دفاع از دکتر مصدق و مذمت انگلیس و وطنگرایی و نهضت ملی سروده که متأسفانه بسیاری از آنها توسط بازماندگان وی از بین رفته است. همراه با اشعار وی، صندوقی پر از کتابهای نفیس نیز در این میان از بین میرود.
تمام نطقهای هویدا را ایشان به عربی و انگلیسی ترجمه میکرد و گزارش میداد و به دست هویدا میداد. وی مترجم شاه نیز بوده و اولین سفری که شاه به مصر به دیدار انورسادات میرود، همین احمد آل صفر و نورالدین شاهرودی برای ترجمه همراه با شاه میروند و ایشان در آنجا سخنان شاه و انورسادات را خیلی فوری به عربی و انگلیسی ترجمه میکرد و به هر دوی آنها گزارش میداد. افزون بر آن خیلی فوری نیز سخنان این دو را به انگلیسی و عربی در رسانههای آن زمان مانند دستگاه تلکس گزارش میکرد. برای اولین بار این نوع ترجمه باعث تعجب همگان در دنیا میشود. البته وی از این که میان شاه و انورسادات قرار گیرد، خودداری میکند و به انتخاب خود پشت تلکس قرار میگیرد.
وی تمامی مقاطع تحصیلی خود را در بغداد گرفته و اکنون قاب عکس دیپلم وی که بسیار هم بزرگ و به اندازه 1در1 متر است، نزد فرزند وی موجود است.
احمدآل صفر سال 1358 در تهران به خاطر مریضی از دنیا رفتند. همسر ایشان هنوز در قید حیاتاند، ولی توانایی مصاحبه و گفت و گو و یارای یادآوری جریانها را ندارند. وی دارای پنج فرزند است. یک پسر به نام محمدجعفر و چهار دختر به نامهای فریده، فرزانه، فریبا و نسرین است. نسرین در امریکا، و مابقی همگی در ایران-تهران زندگی میکنند. محمد جعفر آل صفر که نام اجداد وی بر ایشان گذاشته شده است، اکنون در تهران با بیش از پنجاه سال ترجمه متخصص زنان و زایمان میباشد که تمامی نوشتهها و گزارشهای این متن را مدیون ایشان هستم.
سدیدالسلطنه در مجله کاوه شماره 9 فروردین 1291 شمسی مقالهای با عنوان«سیدجمالالدین در بوشهر» نوشته است و در آنجا اشاره میکند که سیدجمالالدین در نخستین سفر خود به بوشهر به منزل یکی از خاندان آل صفر به نام «حاجی عبدالنبی آل صفر» میرود و در آنجا اقامت میکند و در همانجا مردم و خواص را به حضور میپذیرفته است. اینکه چرا سید جمالالدین به منزل ایشان میرود از سه جهت قابل بررسی است:
1-خاندان آل صفر از همدان به بوشهر آمدهاند و موطن نخست آنها بعد از بحرین در ایران همدان بوده و سیدجمال اسدآبادی نیز همدانی است. احتمال زیاد دارد که یا از قبل این خانواده را در همدان میشناخته یا اینکه از کسی در همدان توصیه گرفته که به منزل این خاندان در بوشهر برود.
2- خاندان آل صفر، خاندانی سیاسی بوده و با سیاست و علم و فنون و چمِ و خِم آن آشنا بوده و با این مؤلفه یقیناً سیدجمال را میشناخته و اسباب رفتن سیدجمال را به منزل خود فراهم کرده است.
3- خاندان آل صفر افزون بر اینکه از تجار صاحب نام و متموّل بوشهر بودهاند، خاندانی خیّر و مهماننواز و مردمدار نیز بودهاند و براساس همین اتفاق، رفتن سید جمال به منزل این خاندان امری طبیعی و معلوم و پرتکرار است.
سدیدالسلطنه در مجله کاوه چنین گزارش داده است:«در سنه 1272 بود که از همدان به شیراز و بوشهر آمده و به هند رفتند. توصیهای چند از همدان بر حاجی عبدالنبی آل صفر از تجار بوشهر داشته و بر مومیالیه وارده شده، خانهای که در آن سال جایگاه سید بود و هنوز در حالت انهدام در محله کوتی برقرار است. خانوادۀ آل صفر که هنوز بقایای آنها در بوشهر باشند.
سید فرمودند اجداد آنها از همدان به بوشهر مهاجرت کردهاند». در همان مقاله سدید مینویسد که سید جمالالدین اسدآبادی کتابخانه بزرگی داشته که آن را به بوشهر انتقال میدهد و در منزل حاجی عبدالنبی آل صفر به امانت گذاشته بود.«سید کتابخانه خود را در سنه 1296 در چند گاوصندوق به بوشهر فرستادند و از آنجا پیدا میشود که قصد توطّن در وطن مألوف خود داشتهاند. کتابخانه در خانۀ مرحوم حاجی عبدالنبی متوفی سنه 1300 امانت بوده تا در سنه 1303 بعد از ورود خودخواسته و عدلبندی شده و با خود به داخل ایران بردند».
از متن فوق معلوم است که سیدجمال اسدآبادی از بزرگان سیاسی یا تجاری همدان پیامی به حاجی عبدالنبی آل صفر آورده است. سدید معلوم نکرده که این پیام از نوع سیاسی ، تجاری یا شخصی است؟.
پس یکی از بهترین دلیلهای ماندن سید جمال در منزل آل صفریها همین ارتباطی که میان بزرگان همدان با بوشهر برقرار بوده و سیدجمالالدین حامل یکی از این پیامها بوده است. به نظر میرسد اگر پژوهشی توسط تاریخدانانِ بوشهر در رابطه با ارتباط همدانیهای قدیم و بوشهر صورت گیرد، به شناخت تاریخ بوشهر و چگونگی و میزان ارتباط با این سرزمین کمک خواهد کرد.
نکته دیگری که از این یاداداشت برداشت میشود، محل اسکان خاندن آل صفر است. سدید اشاره میکند که سید در محله کوتی در منزل آل صفر ساکن میشود، خانهای که در محله کوتی بوده و اکنون [زمان سدیدالسلطنه] در حال انهدام بوده است.
نکته سوم از این یادداشت این است که خاندان آل صفر که با جد اعلای خود محمدعلی صفر پیش از سال 1250 در بوشهر مشغول تجارت بودهاند این تجارت در این خاندان تا دهۀ هفتاد و هشتاد نیز ادامه داشته است.
این حاجی عبدالنبی آل صفر همان فرزند حاجی محمد علی صفر است که از همدان وارد بوشهر شده است. نویسندۀ کتاب فارسنامه ناصری نیز در زمان حضورش در بوشهر در منزل همین حاجی عبدالنبی مهمان بوده که از وی و خصایل حمیدهاش بسیار تعریف نموده است. حاجی عبدالنبی سال 1299 در بوشهر از دنیا رفته است، یعنی همان سالی که احمدآل صفر به دنیا آمده است. وی برادر محمد جعفر آل صفر است که این محمد جعفر آل صفر از اجداد احمدآل صفر است.
چگونگی شناخت و آشنایی نگارنده با احمدآل صفر با توجه به اشعاری بود که وی در مجله سنگلاخ منتشر کرده بود. شعر احمدآل صفر با توجه به همین اشعاری که تاکنون در دست داریم، پخته و شاخص است. احترام به ایران و وطن و نوعدوستی و بالاتر از آن، احترام به مقام شامخ زن از ویژگیهای اشعار باقیمانده از وی است. زن که در آن دوره، نادیده و حقیر و کوچک و بیقدر گرفته میشد، در میان فکر و شعر احمد آل صفر جایگاه ویژهای داشت.
وی در شعر خود طرفدار ایران است. یک وطنگرای کامل بود. حمله به انگلیس و تفکرات پلید وی در شعر وی نمایان است. شعری 40 بیتی در مذمت انگلیس میسراید و در مجله سنگلاخ منتشر میکند. و نیز در جواب کسی که شعری در مذمت زن در همان مجله منتشر کرده، شعری در شخصیت و ارزش زن چاپ میکند که در نوع خود و در دوره خود این شعر کمنظیر است.
شعر وی روان و ساده و صمیمی است و با همین اندک باقیماندههایی از شعر وی معلوم است که به فرم و ساختار شعر آشنایی کامل داشته و به زیبایی عروض را میدانسته و از جست و خیز قافیه و وزن و دیگر زحافات عروضی شعر به سادگی و با مهارت کامل عبور کرده است. قصیده طولانی که با ردیف«آمد همی» در مذمت انگلیس سروده، گویای توانایی وی در تولید زبان و مفهوم است که در این شعر به خوبی نشان داده است. یقیناً در تعیین این نوع ردیف به شعر زیبای با «کاروان حله» از رودکی نیز که با ردیف«آید همی» توجه داشته است و این خود گویای شناخت وی از ادبیات کهن کلاسیک ماست. وی در ارسال این اشعار به مجله سنگلاخ خود را از بوشهر معرفی میکرده و از این بابت معلوم است که در دهه سی در بوشهر ساکن بوده است.
تاریخ را میدانست و آن را خوانده بود. به اخبار و جریانهای روز دنیا آشنا بود، زیراکه در تعریف از ایران و دسیسیههای انگلیس به خوبی تاریخ را مطرح کرده و اشارههای ارزشمندی به گذشته این دو کشور داشته است. با انگلیس به شدت سرناسازگاری داشت.
با توجه به اشعار به جامانده از وی، معلوم است که ایشان شعر اجتماعی را میشناخته و از ارزش شعر برای ارسال تمایلات سیاسی و اجتماعی آگاه بوده است. شعر را محملی برای ایفای نقدهای اجتماعی و رویکردهای مردمداری خود نموده است. در شعر، روانی و سادگی را برای درک همگان از اشعار خود پیریزی کرده و در این مسیر موفق بوده و اشعاری ساده و روان و همهفهم ارائه داده است.
ادب و متانت و نزاکت در اشعار وی نشانگر رفتار اجتماعی و نزاکت ذاتی وی است. در رد و نقد شعر جمشید امیربختیار، بسیار با نزاکت و ادب برخورد کرده، به وی توهین نمیکند و ایشان را از رفتار ناشایستش در مورد زن آگاه کرده است.
وی رابطه بسیار صمیمی و مستقیمی با دکتر مصدق داشته است. در عکسی که در منزل دکتر مصدق از وی جامانده با آیتالله غروی همراه بوده و نشستی صمیمی وی با دکتر مصدق در آن عکس دیده میشود. ارتباط وی با مصدق و شناخت وی با تاریخ ایران، وی را تبدیل به یک وطنگرای ارزشمند و انگلیس ستیز دو آتیشه کرده است. رابطه وی با شاه با قول فرزند ایشان، منوط به رابطه شاه با مصدق بوده است. اگر شاه با دکتر مصدق سرناسازگاری داشت، وی نیز همین رفتار را با شاه داشت.
بعد از دکتر مصدق، گفته شده که وی و همسرش مورد آزار و اذیت شاهدوستان اهواز و بوشهر و تهران قرار گرفتهاند و در مکانهای عمومی به خاطر علاقه به دکتر مصدق و پیروی و هواداری از وی همواره مورد توهین و آزار و اذیت گروهی قرار میگرفتهاند. گفته شده که وی رابطه خوبی با خاندان پهلوی نداشته و همواره آنان را مورد نقد قرار میداده است و همین جریان نیز افزون بر جریانهای دیگر باعث شده که وی به سمت و سوی دکتر مصدق کشانده شود.
وی را میتوان از انگلیسستیزهای دورۀ معاصر معرفی کرد. کسی که در دورهای که انگلیس بر این مملکت چمپاته زده است، به نبرد انگلیس و تفکرات ناپاکش میرود. از زمرۀ افرادی است که ختم ماجرا میدانسته و پیه آن را به تن خود مالیده بود و در آخر همان شد که شد. بعد از کودتا وی و خانواده وی به شدت مورد آزار و اذیت عمال پهلوی و شاهدوستان قرار میگیرند، تا جاییکه خانواده و همسر ایشان نیز از این رفتار مستثنی نبودند.
شعری از وی در مذمت انگلیس است که با این ابیات شروع میشود:
آفتاب انگلستان در زوال آمد همی
امپراطوری عظمی در خیال آمد همی
هند رفت و مصر رفت و کرمۀ سودان برفت
نوبت آزادی اکنون بر صحال آمد همی
بود آقایی وی وابستۀ نفت عجم
نفت جم ملی شد و عهد وصال آمد همی
ملت محروم ایران از حقوقش بهرهمند
در ره آزادیش با صد جلال آمد همی
متأسفانه شاعری به نام جمشید امیر بختیار از بوشهر، شعری در مذمت زن در روزنامه سنگلاخ چاپ میکند که احمد آل صفر در همان زمان به او جواب داده است. شعر جمشید امیر بختیار با این ابیات شروع میشود:
ز کید جنس زن کس در امان نیست
بلایی بدتر از زن در جهان نیست
زنان زانصاف و وجدان بینصیبند
زنان افسونگر و مردم فریبند
به چشم و روی زن شرم و حیا نیست
جنایات زنان را انتها نیست
شعر احمد آل صفر در جواب این شعر سخیف، با این ابیات شروع میشد:
مقامی را که زن دارد به دنیا
کجا آید به شعر و نثر زیبا
زنان را در جهان باشد مقامی
مقام شامخ و بااحترامی
زنان دارای انصانند و وجدان
زنان از شوهران گیرند فرمان
به چشم و روی زنها شرم باشد
به شُوی و زندگی دلگرم باشند
زنانِ متقی و خویشتندار
ببینی در جهان بیحد و بسیار