دکتر ابراهیم شفیعی | فوق تخصص جراحی قلب
اواسط دهه هشتاد بود، ایامی که برای تکمیل دوره فوق تخصصی خود در بیمارستان شهید رجایی تهران بودم با همدیگر آشنا شدیم.
دکتر غلامپور با تواضع و فروتنی در عین برخورداری از تبحر لازم، دوستان را جذب اخلاق خوب خود می کرد و مصداق این ضرب المثل بود که درخت هرچقدر پر بارتر سربه زیر تر.
آن موقع با توجه به تعداد کم جراحان قلب کشور، پایه در آمدی همکاران در بخش خصوصی بر خلاف بخش دولتی بسیار بالا بود، به نحوی که افراد تمایلی به کار تمام وقت در سیستم دولتی نداشتند و عمدتا پاره وقت بودند.
رشته جراحی اطفال هم با توجه به پیچیدگی های خاص خود و تحمل پایین کودکان حین عمل و نیاز به مراقبت های ویژه بعد از عمل، افراد علاقه مند اندکی داشت و کمتر همکارانی بودند که تمایل به عمل در زمینه قلب اطفال از خود نشان می دادند.
هر چند ایشان از شمال کشور آمده بودند و من از جنوب، اما انگیزه های خدمتی مشابه با اندک تفاوت هایی در دیدگاههای مان داشتیم.
او معتقد بود با توجه به سختی جراحی قلب و نیاز به تجهیزات مصرفی و غیر مصرفی خاص، با حضور در مراکز بزرگ می توان منشأ خدمات بیشتری شد و من معتقد بودم با حضور در مراکز دور افتاده و در دسترس قرار دادن خدمات برای نیازمندانی که امکان دسترسی به شهرهای بزرگ و مراکز بالاتر ندارند، می توان بیماران نیازمند بیشتری را مورد درمان قرار داد و خدمات را برای عموم مردم بی بضاعت و نیازمند گسترده تر نمود.
به این ترتیب بود که من در سال ۱۳۸۶ به بوشهر آمدم و پس از چند ماه با فراهم کردن امکانات لازم و آموزش کادر و تیم پزشکی مورد نیاز، اولین مرکزی در کل کشور بودیم که بدون کوچکترین کمکی از سایر دانشگاههای مادر و تنها با تکیه بر نیروهای درون استانی و بومی، بخش جراحی قلب بوشهر راه اندازی شد.
دکتر غلامپور هم توانست با پیگیری و کوشش های فراوان در تهران بخش جراحی قلب کودکان را که در استان های دیگر نبود راه اندازی کند.
بعدا نیز هر چند که به خاطر دوری مسافت وگرفتاری های کاری کمتر فرصت دیدار حاصل می شد اما در کنگره های بین الملی جراحی قلب خارج از کشور که همدیگر را می دیدیم در خلال آن، فرصت هایی که پیش می آمد که با هم راجع به مشکلات و عدم حمایت های لازم در جهت رفع آن صحبت و همفکری کنیم.
هر چند که دسترسی من به مقامات مسئول و تصمیم گیر کشور کمتر بود، اما ایشان به علت حضور در پایتخت و امکان تماس بیشتر با مقامات کشوری، مشکلات را در فرصت هایی که پیش می آمد گوشزد می کرد.
در آخرین مصاحبه ایشان با روزنامه همشهری در ۲۸ آذر ۱۴۰۲ مطالبی را عنوان نمود که بیانگر موضوعات مطرح در سطح جامعه پزشکی و کشور هست که متاسفانه مسئولین ذیربط کمتر به آن مسائل توجه نمودند و تلاش چندانی در جهت رفع مشکلات مورد اشاره نکردند.
ایشان در پاسخ به سوالات خبرنگار همشهری عنوان نمود: «دولتمردان و وزارت بهداشت همه شنوندههای خوبی هستند اما در عمل آن چیزی که مورد انتظار است، محقق نمیشود.
همه سوق پیدا کردهاند به رشتههای آسانتر با درآمد بیشتر. عمده پزشکان طرفدار بوتاکس و جراحیهای زیبایی هستند که درآمد خوبی دارد. پزشکانی که اکنون در حوزه جراحی قلب خدمترسانی میکنند، با عشق وارد این کار شدهاند. هر قدر به وزارت بهداشت اعلام میکنیم که یک جراحی صبح تا غروب معادل یک بوتاکس چند دقیقهای هم نیست، کسی توجهی نمیکند. این اعتراض به درآمدهای سایر دوستان نیست اما عدالت بین رشتهای هم برقرار نیست. پزشکانی که در بخش دولتی کار میکنند میتوانند در بیرون هم مطب داشته باشند، اما عمد آنها وقتشان را در این حوزه میگذارند. خود من یک دقیقه سابقه فعالیت در بخش خصوصی را ندارم. ما با درآمد کم دولتی ساختهایم اما در ادامه چه اتفاقی رخ خواهد داد؟
جراح قلب اطفال راه طولانی دارد، ۷ سال پزشکی عمومی، ۴ تا ۵ سال جراحی عمومی، طرح و سربازی برای آقایان، ۳ سال فوق تخصص جراحی قلب بزرگسال و در نهایت ۱.۵ سال دوره برای جراحی قلب اطفال، هزینه دستمزد کارش به اندازه یک تعویض فیلتر و روغن ماشین هم نمی باشد. این عادلانه نیست که برای چنین جراحیهای سختی، ارقامی به پزشکان این حوزه پرداخت میشود که حتی از بیان آنها هم شرمنده میشویم.
برای یک جراحی ۱۲ ساعت سرپا هستیم و سختیهای جراحی . مشابه همین عمل در بخش خصوصی ۲۰۰ میلیون دستمزد دارد اما یک درصد این مبلغ را هم در بخش دولتی به ما نمیدهند.
در تمام کشورها طرفداران این رشتههای سخت بسیار کم هستند و آنها یا به دنبال پزشکان سایر کشورها هستند یا پرداختیهای این حوزه را آنقدر افزایش میدهند که حداقل مسائل مالی، سختیهای این حوزه را پوشش دهد، اما در نظام سلامت ما چنین تسهیلاتی برای پزشکان بخش دولتی نیست».
سرانجام علیرغم چند دهه مقاومت و فعالیت پزشکی در زمینه جراحی قلب اطفال علیرغم میل باطنی، مجبور شد کشور خود را ترک نماید. البته با توجه به شناختی که از ایشان دارم و سابقه تدین، تعهد و وظیفه شناسی بسیار بالایی که داشت مشکلات مالی تنها بخش بسیار کوچکی بود که باعث مهاجرت ایشان گردید. موارد دیگر از جمله کمبود امکانات و تجهیزات مورد نیاز و عدم توجه به شرایط سخت کاری، بها ندادن و ارزش قائل نشدن برای خدمات و تلاش های شبانه روزی ایشان قطعا می تواند روی تصمیم شان تاثیر گذار باشد و عدم توجه به اینگونه موارد باعث تکرار چنین مواردی در خصوص سایر همکاران نیز می شود.
هر چند فرار مغزها و مهاجرت نخبگان موضوع جدیدی نیست و در این مقوله هم فرصت پرداختن به علل آن نیست اما در موارد خاص و شغل هایی که با سلامت و جان مردم سر و کار دارد -به ویژه آنکه در اینگونه موارد جایگزین آن هم به آسانی میسر نیست و سالها زمان می برد تا چنین نیروی متخصص و با تجربه ای تربیت و وارد بازار کار و آماده خدمت شود- موضوعی کاملا متفاوت هست، چون تنها از دست دادن یک فرد نخبه مطرح نیست بلکه از دست دادن هزاران بیمارانی در میان هست که می توانستند نجات پیدا کنند و خانواده های آنها داغدارشان نگردند.
جا دارد از زحمات بی شائبه دوست و همکار ارجمندمان در استان بوشهر جناب آقای دکتر میکائیل رضایی جراح قلب صمیمانه قدر دانی و تشکر نمایم که علیرغم همه کمبود ها و ناملایمات بیش از ۱۳ سال در مقابل مشکلات مقاومت نمودند و صادقانه به مردم شریف استان خدمت نمودند و حال که تصمیم به رفتن گرفته اند، با سابقه ای درخشان و کوله باری پر از استان می روند . انشالله در جایی دیگر که مشغول می شوند همچنان منشأ خدمات زیادی برای بیماران و نیازمندان خواهند بود.
در این زمینه