امید زاهد
کتاب “از بوشهر تا بوشر” نخستین بار به تلاش و پژوهش جناب میثم رضایی در سال 1399 توسط انتشاراتی هلیله منتشر شد.
میثم رضایی، طراح مد و لباس، نویسنده و پژوهشگر و متولد سال ۱۳۶۵ در شهرستان دشتی و دانشآموخته دانشگاه ولونگونگ استرالیا است.
اما چندی است کتاب به چاپ چهارم رسیده که شایسته است بدین منظور به نویسنده کتاب تبریک عرض کنم. اما در چاپ چهارم در طرح جلد جدید، مردی با خنجری به دست دیده می شود. این طرح جلد نکتهای در بر دارد:
بر طبق عادت مرسوم تصاویر و عکس های دیده شده، خنجر در غلاف نیست و مردی را به ما نشان می دهد که گویی با ما سر جنگ دارد. چنانچه یمنی ها اعتقاد دارند اگر خنجری از غلاف خارج شود، برنخواهد گشت مگر اینکه با خونی تماس داشته باشد یا حادثه قتلی را رقم بزند.
البته شاید این خنجر یادآور یادداشت مرحوم محمد علی خان سدیدالسلطنه باشد “که پدر شیخ «شخبوط» رئیس و امیر وقت ابوظبی در امارات همواره خنجری زرنگار به کمر داشت و افتخار می کرد که آن را ناصرالدین شاه یا مظفر الدین شاه قاجار به او مرحمت کرده و می گفته هر بامداد پس از نماز دعا می کنم که خدایا به سرزمین فارس باران بفرست تا فارسیان برای ما گندم بفرستند”.
از اینها گذشته نویسنده در مقدمه کتاب آورده: “بوشهر با درایت شیوخ و خانهایش تا سالهایی طولانی بر خلیج فارس سلطه داشت و سالها بحرين، قطيف و الاحساء و کشورهای اطراف را تحت سیطره فرهنگی و سیاسی خود قرار داده بود، ولی با کج سلیقگی خودخواهی پادشاهان رونق این شهر رو به افول گذاشت. از قرن سوم هجری قمری تا اوایل دورهی قاجار نمی توان نقش اعراب را در بوشهر نادیده گرفت“.
و در ادامه می خوانیم: “بیشتر حکام عرب با شناختی که از خلیج فارس و دریای عمان و هند داشتند، ایران را بر این نقطه استراتژیکی مهم مسلط کردند. برای همین این فکر در من ایجاد شد که طی این پژوهش به کسانی که معتقدند در بوشهر لباس محلی وجود ندارد و کت و شلوار را لباس محلی خود می دانند تلنگری بزنم و آنها را متوجه گنجینه ی فرهنگی بزرگشان بکنم تا کمی بیش از پیش به این امر بیندیشند”.
خارج از بحث ویرایش ادبی و فنی که نیاز است در این دو بند از مقدمه اعمال شود، توجه نویسنده محترم را به سخنی از زنده یاد استاد دکتر ابراهیم باستانی پاریزی در کتاب حماسه کویر جلب میکنم: «این را هم البته به ذهن نیاورید که اینها که کلمه شیخ در اول نام آنهاست، جزء شیوخ عرب بودهاند، یا با فارسیها سرجنگ داشتهاند. بگذریم از اینکه البته در ایران اقوام بزرگ عرب و ترک و ترکمن و هندو و غیر آن هستند که قرن ها در این مملکت بودهاند و کاملا ایرانی هستند. این شیوخ هم که نام بردم، علاوه بر اینکه همهجا از آنها به نام شیخ ناصر بوشهری، شیخ نصر بوشهری، شیخ عبدالرسول بوشهری، شیخ حسینخان بوشهری … نام میبرند، باید عرض کنم که همین شیوخ از بنده و جنابعالی که اینجا نشستهایم خیلی ایرانیتر میاندیشیدهاند و خیلی علاقمندتر به تمدن ایرانی بودهاند».
همچنین جناب علیرضا مظفری زاده نویسنده کتاب “خاندان آل مذکور”* در کتاب خود مطالب ارزشمندی را بر اساس اسناد آورده است که در ادامه آن مطالب را از نظر میگذرانیم:
بوشهر در دوران شاه سلیمان صفوی (1106-1077 ه.ق) نیز فعال بود و به مانند قطب سایر بنادر حاشیه شمالی خلیجفارس عمل میکرد. حضور اعراب در این نواحی و خصومت و کینههای آنان باهم از یکسو و مسلح بودنشان از سوی دیگر غالباً موجب درگیری و زد و خورد میشد و راههای دریایی را پرخطر و تجارت را راکد میساخت. جنگ داخلی و توقف تجارت هم کاهش عایدات دولت را در پی داشت.
از این رو، در ماه مارس 1674م/ ذیحجه 1084 ه.ق، پادشاه ایران از طریق سلطان (حکمران) شیراز پیکی را نزد شیوخ ساحلی فرستاد و به آنها دستور داد تا در بندر بوشهر جمع شوند. دلیل انتخاب بوشهر برای تجمع این بود که گفته میشد تمامی اعراب ساکن در امتداد خط ساحلی، دوست و متحد بوشهر بودند و شیخ بوشهر میتوانست نقش کلیدی در رفع خصومت بین آنها ایفا نماید.
شایسته یادآوری است که حضور قبایل و طوایف عرب در بوشهر و اطراف آن در قرون گذشته به معنی سلطۀ اعراب بر این مناطق نبوده است؛ زیرا از آنجا که کشور ایران همواره جایگاه اقوام و طوایف گوناگون بوده است، نه تنها عربهای ساکن در کرانۀ شمالی اتباع کشور محسوب میشدهاند، بلکه بخشهایی از سواحل جنوبی مانند عمّان و بحرین همزمانی تابع دولت مرکزی ایران بودهاند.
بنابراین میتوان گفت که جابجایی این قبیلۀ عرب ایرانی از عمّان یا بحرین به بوشهر صرفاً در چهارچوب مهاجرت و نقلمکان مستمر قبایل مختلف ایران در داخل مرزهای این کشور – که در اواخر دورۀ صفویّه بر دامنۀ آن افزودهشده بود- امری طبیعی و معمولی بوده است.
درباره مهاجرت و آمدن اعراب به کرانههای شمالی علل دیگری نیز ذکر کردهاند. که بسیاری از آنها به دنبال محیط طبیعی بهتر به ایران میآمدند. اینجا زمین و آب کافی هم برای احشامشان بود و هم برای کشت خرما و اینکه استقرار عربها با کسب موافقت دولت ایران صورت میگرفت و در غیر این صورت دولت امنیت آنها را تضمین نمیکرد. رابطه مقامات ایرانی با شیوخ عرب بر اساس قراری بود که طبق آن شیخها مالیات ثابتی به دولت میپرداختند و خود در عوض از اجناس وارداتی و مردمان سواحل مالیات میگرفتند.
در پایان آوردن متن نامهای از شاهعباس در سال1602م/ 1011 ﻫ.ق در پاسخ به عریضۀ شیخ عبید خان خالی از لطف نیست.
شاه عباس در این نامه، شیخ عبید را از تربیت شدگان و والیان مورد قبول خود بر میشمرد و از او میخواهد که وظیفهاش را در حراست از مرزها بهویژه بحرین که سرزمینی مهم است بهخوبی ایفا نماید.
متن نامه بدین شرح است:
«و از آنچه درباره حفاظت از مرزها برایمان نوشتهای موجب سپاسگزاری است. بدان که یکی از بزرگان دینی عمل ناشایستی را به تو نسبت داده که اگر هزار شهر را برای ما نگاه داری ولی حرکتی مشابه حرکت اشرار از تو سر بزند، نزد ما هیچ جایگاهی نخواهی داشت. سعادتمندی پادشاه در این است که فرمانروایانش مبادی به آداب باشند و درراه راست او حرکت کنند. اهمیت مرز و مسئولیت آن بر ما روشن است؛ بهویژه بحرین که اندامش برهنه شده، مسیرش ناامن گشته و دشمن به آن نزدیک شده است. بسیاری اتفاقات یکباره میافتد. اینک به تو دستور میدهم که اولاً افرادی امین و شجاع و راز نگهدار برای پاسداری از آن به کار گیری و مؤکدا از آنها بخواهی از امکانات نگهبانی و پشتیبانی بهخوبیاستفاده کنند تا طمع کفار از این بابت بریده شود. همچنین تو را بر جزیره ها و شهرهای عرب حاکم گردانیدم و امور لشکر و سرداران و اسرار [نظامی] را به تو سپردم تا برای گشودن دیگر سرزمین ها، دلگرم شوی و کمکی به تو در بهرهبرداری از این امر شود. سلام و رحمت خداوند بر مجاهدان راه رضای او باد».
در پایان از منظر نظر و معرفت دور نخواهد بود که همواره چشم طمع همسایگان ما در آن سوی آبهای گرم خلیج فارس بدین سوی میباشد که همین موارد را دستاویزی برای چنگ اندازی بر سرزمین فارس قرار داده و همچنان بر این طبل توخالی ادعاهای بیاساس خود میکوبند. پس برماست در نگارش تاریخ به ویژه خلیج فارس گفتار استادان قدیم را همواره پیش چشم داشته باشیم.
کما اینکه کتاب خاندان آل مذکور که از سوی جناب علیرضا مظفری زاده در سال 1395 از سوی بنیاد ایران شناسی شعبه بوشهر با استناد به صدها اسناد و کتب تاریخی تدوین و تنظیم شده است، چندی است که از سوی یک از نویسندگان عرب قرار است به زبان عربی و با جعل نام خلیج فارس منتشر شود. که پیگیری حقوقی تا پیش از چاپ آن در کشورهای عربی آغاز شده است.
حال در این برهه خاص از انتشارات هلیله که خود وارث تمدن هزارمردان است و نیز اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی این پرسش بجاست آیا اندکی درنگ و تامل در این حوزه حساس نیاز نیست؟!
————————————-
*برای اطلاع بیشتر خوانندگان محترم به کتاب خاندان آل مذکور – علیرضا مظفری زاده – انتشارات بنیاد ایران شناسی شعبه بوشهر و صفحه سفید، 1395 مراجعه فرمایند.