به گزارش خلیج فارس؛ رفتیم جلوتر، پرسیدم «چی شد؟ مگه چه گفتند که شما اینجوری عصبانی شدید؟ من خودم دینار داشتم که حساب کنم» گفت «داشتم رد میشدم شنیدم یکیشون گفت «این پسر رو بفرستین بره دینار بگیره، این دختر رو هم فعلا همین جا نگه دارین تا پسره بیاد.» با همون لهجهی اهوازی گفت «ما غیرت داریم رو هموطنمون آبجی. خونم به جوش اومد وقتی شنیدم اینجوری گفت. پول هر دو نفر دادم و گفتم بره پی کارش.» خیلی حالم بد شد. وقتی حالمو دید خیلی کمکم کرد، وسایلم را گرفت. خیلی صحبت کرد گفت «نگران هیچی نباش، ما نمیذاریم اینجا به دختر ایرانی توهین و بیاحترامی کنن.» و هر کار کردم پولشو نگرفت. پسر اهوازی خوشغیرتی که نذاشتی اتفاقی برای من بیفته، چقدر خدا روشکر کردم که تو هموطن من هستی. با وجود تو و امثال تو میشود باور داشت دنیا هنوز هم جای قشنگیه.»
پول
خلیج فارس: 14 خرداد امسال زن میانسالی پیش پلیس رفت و از مردی به اتهام تجاوز، آدم ربایی و سرقت طلاهایش شکایت کرد.
ایران نوشت: وی گفت: با خودرو پژوام مسافرکشی میکنم. روز حادثه در خیابان حرکت میکردم که متوجه شدم مردی کنار خودرواش ایستاده و درخواست کمک دارد او با دست از من خواست توقف کنم، پیرزنی هم داخل خودرواش نشسته بود.
او گفت خودرواش خراب شده و مادرش را حتماً باید به بیمارستان برساند. وقتی سوار خودروام شدند مرد جوان که مسعود نام داشت از من خواست که خودش پشت فرمان بنشیند چون آدرس بیمارستان سرراست نیست من هم قبول کردم مادرش هم روی صندلی عقب نشست. اما همانطور که رانندگی میکرد ناگهان از شهر خارج شد.
وقتی به او اعتراض کردم که چرا تغییر مسیر داده با چاقو مرا تهدید کرد و پس از توقف خودرو طلاهایم که 20 میلیون تومان بود را به زور از من گرفت و بعد از آن به من تجاوز کرد و 10 میلیون تومان هم با تهدید از داخل عابر بانکم به حساب خودش منتقل کرد و به همراه مادرش با خودروام از محل متواری شد.
با شکایت زن میانسال، تحقیقات به دستور بازپرس رضازاده آغاز شد. در بررسیهای اولیه شماره پلاک خودرو پژو زن میانسال به کلیه واحدهای گشت اعلام شد. از سویی بازپرس جنایی دستور بررسی حساب شاکی را صادر کرد تا بدین ترتیب هویت مرد جوان که ۱۰ میلیون تومان به حساب او واریز شده بود بهدست بیاید. دو روز پس از شکایت زن میانسال خودرو او به صورت رها شده در جنوب تهران کشف شد.
از سویی با استعلام شماره حساب، هویت مسعود بهدست آمد و بازداشت شد. اما مسعود وقتی که در مقابل تیم تحقیق قرار گرفت، ادعایی متفاوت را مطرح کرد: من نه این زن را ربودم و نه اینکه به او تعرض کردم. کنار خیابان ایستاده بودم که زن میانسال به سراغم آمد.او ظاهر و وضعیت خوبی نداشت و به من گفت که پسرش مقداری مواد مخدر نیاز دارد تا آنها را به شهرستان ببرد.
از من پرسید آیا کسی را میشناسم که مواد بفروشد، من هم برای کمک به او از کسی که میشناختم حدود ۱۰ میلیون تومان شیشه خریداری کردم و او هم پول را به حسابم واریز کرد. اما اینکه او را به بیابان کشاندهام و تعرض کرده و طلاهایش را سرقت کردهام دروغ است. تصور میکنم این زن تصمیم گرفته تا ۱۰ میلیون تومانی که بابت خرید شیشه به من داده را پس بگیرد و این سناریو را طراحی کرده است.
بهدنبال اظهارات مرد جوان، بازپرس شعبه یازدهم دادسرای امور جنایی تهران دستور تحقیقات دوباره از زن میانسال در این رابطه را صادر کرد.
خلیج فارس: کاربری در توئیتر ماجرای سرقت کیف پول خود در متروی تهران را شرح داد:
«کیف پولم را در مترو زدند. یک خانم وقتی فهمید به من یک مقدار پول داد که قبول نکردم و آخر سر با اصرار زیاد بیست تومانش را از او گرفتم. این گز هم به من داد تا فشارم نیفتد. خواستم مجدد ازش تشکر کنم شاید دست به دست شد و دید. و به کسی که کیفم را زده بگویم خیلی آشغالی من که چیز ارزشمندی در آن کیف نداشتم ولی تو خیلی بیشرف و حقیری که حاضری به خاطر منفعت خودت از دیگران دزدی کنی.
من میتونم در یک روز با کمی علافی کارتهایم را بگیرم ولی تو هیچوقت نمیتونی شرافت داشته باشی. مترو همیشه واسه من نحس بوده. یک بار لباسمو جا گذاشتم. یک بار نزدیک گوشی ام را دزدیدند. الان هم کیف پولم.»
خلیج فارس: پدر فقیر وقتی دخترش را از دست داد مصیبتش دو برابر شد! فقر نه تنها جان دخترش را از او گرفت بلکه او را وادار به کاری کرد.
مردم هند از این اتفاق بسیار شوکه و خشمگین شده اند . پدری به دلیل مشکلات مالی مجبور شد جسد دخترش را تا قبرستان روی دوش خود حمل کند. یک مرد هندی پس از مرگ دختر 5 سالهاش به دلیل نداشتن پول برای پرداخت هزینه آمبولانس مجبور شد جسد او را برای خاکسپاری بیش از 15 کیلومتر برروی دوش خود حمل کند.
گاتی دیبار، پدری هندی از روستای پچاموندی از توابع منطقه اودیسا است که دختر 5 ساله اش را در یک مرکز بهداشت محلی از دست داد. با این حال، به دلیل مضیقه مالی موفق به پرداخت هزینه جابجایی جسد دخترش با آمبولانس نشد. او در نهایت، بدن بی جان دخترش را در پتویی پیچید و با عبور از خیابانهای شلوغ و از میان هیاهوی خودروها، آن را در مسیر 15 کیلومتری مرکز درمانی تا محل دفن، روی دوش خود حمل کرد.
منبع: منیبان
خلیج فارس: در میان برج های سر به فلک کشیده و ساختمان های لوکس شهر دبی در امارات، یک واقعیت تلخ برای دوستداران خودرو نهفته است و آن تعداد زیاد خودروهای لوکس و اسپرتی است که به حال خود رها شده و بازار خودروهای متروکه دبی را شکل داده اند.
به گزارش خلیج فارس؛ این خودروهای گران قیمت که در پارکینگ های مختلف امارات، به ویژه شهر دبی، خاک می خورند، یادآور خریدهای بی رویه و سوء مدیریت مالی در شهری هستند که به بلندپروازی و زیاده خواهی شهرت دارد.
رها کردن خودروهای لوکس و اسپرت در امارات به دو یا سه دستگاه در سال خلاصه نمی شود، بلکه هزاران خودرو توسط صاحبانشان در این کشور رها شده اند.
به گفته مقامات بخش مدیریت پسماند دبی، اگر خودرویی مانع حرکت خودروهای دیگر شود یا جاده ها را بند بیاورد، بلافاصله از محل منتقل می شود. اما اگر این گونه نباشد، این خودروها اغلب برای ماه ها و حتی سال ها در یک نقطه دست نخورده باقی می مانند.
بحران مالی یکی از دلایل رها کردن خودروهای گران قیمت در امارات است. برخی افراد حتی پس از خرید خودرو مورد علاقه خود قادر به پرداخت باقی پول آن نیستند. از این رو، خودرو را رها کرده و برای این که زندانی نشوند از شهر فرار می کنند.
برخی خودروها نیز به افرادی تعلق دارند که در ابتدا کسب و کار پر رونقی داشته اند، اما پس از مواجهه با بحران مالی دچار ورشکستگی شده و خودروهای گران قیمت خود را رها کرده اند.
از سوی دیگر، دستگاه قضایی دبی از قوانین شریعت پیروی می کند و اگر فرد قادر به پرداخت بدهی خود نباشد، این به یک جرم کیفری تبدیل می شود. دستگاه قضایی دبی برای افرادی که ورشکسته می شوند، رحمی نشان نمی دهد.
افراد از بانک ها برای خرید خودروهای گران قیمت وام می گیرند و زمانی که نمی توانند وام خود را بازپرداخت کنند، مجبور می شوند خودرو و زندگی خود را رها کرده و از امارات فرار کنند. افرادی که توانایی بازپرداخت بدهی های خود را نداشته باشند با مجازات زندان مواجه می شوند.
حال این پرسش مطرح می شود که چه اتفاقی برای این خودروها می افتد؟ زمانی که خودرو رها شده توسط پلیس و مقامات پیدا می شود، در ابتدا به صاحب آن اطلاع داده می شود.
بیشتر اوقات، مالک اعلان را نادیده گرفته و برای بررسی شرایط خودرو خود مراجعه نمی کند. در نتیجه، خودرو توقیف می شود. اغلب کسی برای تحویل این خودروها مراجعه نمی کند و در نهایت با قیمت بسیار پایین تری به حراج گذاشته می شوند.
منبع: عصر ایران
خلیج فارس: مرد جوان وقتی فهمید همسرش در نبود او خیانت میکند، با طراحی نقشهای قصد داشت او را به دام بیندازد اما به جای همسرش با مردی که با وی رابطه داشت روبهرو شد و او را کشت.
به گزارش خلیج فارس؛ چندی قبل به ماموران خبر رسید مردی در مکانی خارج از شهر در شیراز به قتل رسیده است. زمانی که پلیس به محل رفت متهم را که هنوز آنجا بود، بازداشت کرد. متهم در بازجوییها به قتل اعتراف کرد و گفت مقتول با همسرش رابطه داشته و علت قتل هم همین بوده است.
متهم ادامه داد: از مدتی قبل متوجه رابطه همسرم با مردان غریبه شده بودم. سعی کردم مدارکی جمع کنم که بتوانم از او طلاق بگیرم. روز حادثه هم برای به دست آوردن مدرک با همسرم به صورت ناشناس قرار گذاشته بودم اما او متوجه نقشه من شد و مردی را که با او رابطه داشت سر قرار فرستاد. ما درگیر شدیم و من او را به قتل رساندم.
این مرد سپس پاکتی را به دادسرا ارسال کرد و از بازپرس خواست در حضور وکیل دادگستری که قبلاً درباره اتفاقات رخداده با او صحبت کرده بود این پاک را باز کند.
با حضور محمدهادی جعفرپور، وکیلی که متهم درخواست کرده بود حاضر شود، پاکت باز و مدارک بهدستآمده ضمیمه پرونده شد.
این وکیل دادگستری درباره آنچه از متهم میدانست به بازپرس گفت: مدتی قبل متهم برای مشاوره حقوقی سراغ من آمد. او گفت کارمند بانک است و بعد از ازدواج برای اینکه بتواند زندگی بهتری داشته باشد تصمیم گرفته بود چند جا کار کند. او به گفته خودش بعد از تعطیلی از بانک به چند شرکت بزرگ میرفت و حسابداری آنها را انجام میداد برای همین دیروقت به خانه میرسید. این مرد به من گفت بعد از چهار سال زندگی خوبی درست کرد و بچهدار شد تا اینکه مدتی بعد تصمیم گرفت دیگر چند جا کار نکند؛ اما برای خرید ماشین برای همسرش پول لازم داشت. بنابراین به پیشنهاد کاری جدیدی که از چند شرکت داشت جواب مثبت داد. متهم به من گفت همسرش با کار کردن او مخالف بود اما به اصرار خودش سر کار رفت و دیروقت برمیگشت. این مرد مدتی بعد متوجه شد هرچند همسرش آنلاین میشود اما جواب پیامهای او را نمیدهد برای همین تصمیم گرفت با سیمکارت دیگری به او پیام بدهد و همین امر هم آغاز فاش شدن رابطه نامشروع همسرش با دیگران شد.
جعفرپور ادامه داد: متهم مدارکی علیه همسرش تهیه کرده و برای چند نفر در اینستاگرام فرستاده بود تا مشاوره حقوقی بگیرد. من به او گفتم این کار جرم است و نباید چنین کاری میکرد. توضیح دادم بهترین کار این است که به طور واضح درباره آنچه اتفاق افتاده با همسرش و والدین همسرش صحبت کند و از راه قانونی وارد شود. او بعد از یک ساعت مشاوره دفتر کارم را ترک کرد. تا اینکه با خبر قتل مواجه شدم و سپس از دفتر بازپرس هم با من تماس گرفته شد تا بیایم و گفته شد که بستهای دارم.
محتویات بستهای که در دفتر بازپرسی در مقابل وکیل گشوده شد نشان میداد متهم بعد از صحبت با وکیل برای تکمیل مدارکش به عنوان فردی غریبه با همسرش قرار گذاشته و زمان حادثه نیز قرار بوده همسرش در محل حاضر شود که یکباره با مردی غریبه روبهرو شده است.
متهم درباره آنچه اتفاق افتاده بود گفت: با خط ناشناس با همسرم تماس گرفتم و با او قرار گذاشتم. عکس و فیلمی را که برایم فرستاده بود دوباره برایش فرستادم و گفتم اگر به خواستهام توجه نکند همه چیز را به شوهرش میگویم. او نمیدانست من شوهرش هستم. بنابراین قبول کرد. با او قرار گذاشتم و گفتم باید چند روز همراه من باشد. شب حادثه وقتی به خانه رفتم آشفته بود. گفت با دوستانش قرار داد و چند روزی با آنها به مسافرت میرود. میدانستم ماجرا چیست. میخواستم در بزنگاه مچ همسرم را بگیرم. برای همین به ظاهر خواستهاش را قبول کردم. او به رفتار من شک کرده بود و نیمهشب ماشین من را جستوجو کرده و تلفن مخفیای را که با آن به عنوان ناشناس با همسرم در تماس بودم و فیلمهایی را که برایم فرستاده بود از ماشین پیدا کرده بود. من این موضوع را نمیدانستم، فردای آن روز وقتی سر قرار رفتم فکر میکردم با همسرم روبهرو میشوم و مچش را میگیرم اما با مرد غریبهای روبهرو شدم. بلافاصله برایم پیام آمد. همسرم بود، او نوشته بود همه چیز را فهمیده است و اگر به من خیانت کرده به خاطر کارهای خود من بوده است. او نوشته بود این مرد که مقابل من ایستاده اولین کسی بوده که همسرم را به انحراف کشیده است. همسرم به من گفت اگر خیلی غیرت داری او را بکش. وقتی فهمیدم این مرد بوده که زندگیام را نابود کرده به او گفتم همسر همان زنی هستم که با او رابطه داشته و اینطوری بود که با هم درگیر شدیم. من ضربهای به او زدم و او را کشتم.
بازپرس بعد از اعترافات این مرد دستور تکمیل تحقیقات را صادر کرد.
محمدهادی جعفرپور درباره این پرونده به خبرنگار سایت جنایی گفت: متهم فکر میکرد همسرش چون خیانت کرده میتواند مهریه ندهد اما این حق به همین راحتی زایل نمیشود. من این موضوع را در دفتر کارم هم به متهم گوشزد کرده بودم. بر فرض محکومیت زن به رابطه نامشروع یا هر اتهام دیگری، مهریه و حقوق مالی او ساقط نمیشود. همچنین ارسال و انتشار فیلم و عکسهای مستهجن در فضای مجازی جرم و مستحق زندان است. حتی اگر برای دریافت مشاوره حقوقی باشد.
منبع: اعتماد آنلاین
خلیج فارس: زن جوان برای فرار از خانه همسرش با همدستی خواستگار سابق خود نقشه گروگانگیری ساختگی خود و دخترش را طراحی کرد.
به گزارش خلیج فارس؛ اوایل شهریور امسال مرد جوانی به پلیس مراجعه کرد و از ناپدید شدن همسر و دخترش خبر داد. او زمانی که مقابل افسر پرونده قرار گرفت، گفت: روز گذشته همسر و دختر ۴ سالهام برای خرید از خانه خارج شدند، اما بعد از آن هیچ خبری از آنها ندارم. موضوع دیگری که ذهنم را به خود مشغول کرده این است که طلاهای همسرم نیز ناپدید شده است. با شکایت مرد جوان، به دستور بازپرس شعبه هشتم دادسرای امور جنایی تهران تحقیقات در رابطه با یافتن مادر و دختر آغاز شد، اما دو روز بعد دوباره همسرش به پلیس مراجعه کرد و از ربودن آنها خبر داد.
گروگان های ۳۰۰ میلیونی
او گفت: ساعاتی قبل فرد ناشناسی با سیمکارت بینالمللی از طریق واتساپ با من تماس گرفت. مرد ناشناس مدعی شد دختر و همسرم در اختیارش هستند و برای آزاد کردن آنها 300 میلیون تومان پول میخواهد. طبق خواسته مرد ناشناس باید این مبلغ را به صورت دلار یا شمش طلا به او بدهم و اگر پای پلیس وسط بیاید آنها را میکشد. کارآگاهان پلیس آموزشهای لازم را به مرد جوان دادند و طبق قرار، او با یک کیف سامسونت قهوهایرنگ به محل قرار رفت. از سویی پسر جوانی نیز در محل قرار حاضر شد و مأموران که از ساعاتی قبل آنجا را به صورت نامحسوس زیر نظر گرفته بودند، مرد جوان را بازداشت کردند. در تحقیقات اولیه مرد جوان مدعی شد: از ماجرای آدمربایی بیاطلاع هستم و نمیدانم چه اتفاقی رخ داده است. یکی از دوستانم به نام میثم از من خواست به محل قرار بیایم و کیف سامسونتی را از کسی بگیرم و به ساختمانی نیمهکاره در غرب تهران ببرم. من، نه میدانستم داخل کیف سامسونت چیست و نه از ماجرای آدمربایی خبر داشتم و برای این کار هم 5 میلیون تومان گرفتهام.
آدم ربایی ساختگی
با اعتراف مرد جوان، کارآگاهان به همراه متهم راهی ساختمان نیمهساز شده و میثم را بازداشت کردند. وی به آدمربایی ساختگی اعتراف کرد و گفت: همه اینها نقشه مریم -همسر شاکی- بود. من چند سال قبل عاشق و خواستگار مریم بودم اما خانوادهاش مخالف این ازدواج بودند، بعد هم او با مرد ثروتمندی ازدواج کرد. مدتی قبل در اینستاگرام به جستوجوی او پرداختم، بالاخره هم پیدایش کردم و به او پیام دادم. مریم هم برایم تعریف کرد که با شوهرش اختلاف دارد و مدام او را اذیت میکند و به فکر جدایی از همسرش است.
پیشنهاد آدمربایی را خودش مطرح کرد، من هم استقبال کردم. با نقشه قبلی، مریم و دخترش به بهانه خرید از خانه خارج شدند و مدارک و طلاهایشان را هم با خود بردند که دیگر به آن خانه برنگردند. خانهای اجاره کردم و مریم و دخترش در آنجا ساکن شدند. تصمیم داشتیم به ترکیه برویم و زندگی جدیدی را آغاز کنیم اما برای این کار نیاز به پول داشتیم، به همین خاطر میخواستم از شوهرش پول بگیرم اما لو رفتیم.
به دنبال اعتراف مرد جوان، مخفیگاه مریم و دخترش شناسایی شد و وی در تحقیقات اظهارات متهم را تأیید کرد. تحقیقات به دستور بازپرس جنایی ادامه دارد.
منبع: روزنامه آرمان
خلیج فارس: زن جوان با قدمهای لرزان و چشمانی نگران به سمت اتاق افسر پرونده رفت؛ به چند قدمی اتاق که رسید مکثی کرد. انگار مردد شده بود، ناخودآگاه به عقب برگشت؛ میخواست اداره پلیس را ترک کند. با خودش فکر کرد بهتر است برگردد وهمچنان به سکوت ۶ ماههاش ادامه دهد، اما باز پشیمان شد. این بار دل به دریا زد تا راز جنایت شومی را که مدتها در دل نگه داشته بود فاش کند. زن جوان آهسته وارد اتاق شد و با صدایی لرزان سلام کرد بعد هم گوشهای ایستاد. جناب سرگرد که سرگرم خواندن پروندهای بود با شنیدن صدای زن جوان سرش را بلند کرد. نگاهش که به نسرین افتاد، سری تکان داد و گفت: علیک سلام. خانم من که به شما گفتم پرونده همسرت از دست ما خارج شده و در مسیر قضایی قرار گرفته. نه وقت ما را تلف کن و نه خودت را خسته. شوهرت به جرم سرقت مسلحانه در زندان است و قاضی باید برای مجازات یا آزادی او تصمیم بگیرد. الان هم اگر کار دیگری نداری به سلامت.
به گزارش خلیج فارس؛ نسرین آب دهانش را قورت داد و در حالی که نمیدانست از کجا باید شروع کند، گفت: من برای موضوع دیگری آمدهام.
سرگرد همانطوری که سرش پایین بود، خیلی کوتاه جواب داد: خب کارت چیه؟
زن نفس عمیقی کشید و بریده بریده گفت: شهرام قاتله، آدم کشته!
سرگرد سرش را بالا آورد و پرسید: چی؟ قاتله؟ بشین ببینم چی میگی؟
نسرین روی صندلی نشست و از کیفش شیشه آبی درآورد سپس جرعهای از آن نوشید و گفت: 6 ماه قبل از اینکه به خاطر سرقت مسلحانه دستگیر شود، خانم معلم جوانی را کشته بود.
سرگرد با تعجب پرسید: حالا یادت افتاده؟ یا میدانستی و سکوت کردی؟ اصلاً از کجا بدانم دروغ نمیگویی؟
نسرین که رنگ به صورت نداشت، جواب داد: راستش جناب سرگرد میترسیدم که شهرام زندانی نشود و بعد از آزادی بلایی که سر آن زن آورد سر من بیاورد.
بعد انگار خاطرهای را در ذهنش مرور کند، گفت: آن روز آشفته و سراسیمه به خانه آمد؛ لکههای چند قطره خون هم روی لباسش بود وقتی از او پرسیدم این خونها چیست، گفت با یک نفر دعوا کردم الان هم سرم درد میکند و حوصله توضیح ندارم. بعد هم رفت خوابید. از آنجا که احساس کرده بودم دروغ گفته لباسهایش را گشتم و ناگهان یک کارت شناسایی و عکس زن جوانی را در جیب شلوارش پیدا کردم. زنی که حدوداً ۲۷ – ۲۸ ساله بود.
نسرین، کارت شناسایی معلم جوان را روی میز سرگرد گذاشت و ادامه داد: اول میخواستم سکوت کنم اما حسادت زنانه آزارم میداد. از آنجایی که من زن دوم شهرام هستم فکر کردم قصد دارد زن دیگری بگیرد. خیلی عصبانی بودم برای همین به سراغش رفتم و درباره عکسی که همه روح و روانم را به هم ریخته بود، پرسیدم.
او وقتی فهمید آن عکس را دیدهام از من خواست خودم را کنترل کنم تا ماجرایی را برایم تعریف کند. بعد به من گفت که قصد داشته کیف زن جوانی را سرقت کند اما وسوسه شده و به او تعرض کرده بعد هم کیفش را سرقت کرده اما از ترس شناخته شدن با سنگ و چاقو به جان زن بیچاره افتاده و او را کشته است.
نسرین در حالی که اشک میریخت، ادامه داد: راستش با اینکه من و شهرام گاهی باهم از زائرسراها در مشهد سرقت میکردیم و از همه کارهای همدیگر خبر داشتیم اما آن شب نتوانستم حرفهای او را باور کنم و تا صبح به خیال اینکه به من خیانت کرده است، خوابم نبرد تا اینکه صبح، من را به محلی برد که خانم معلم را کشته بود. من از دور جسد را دیدم که هنوز همانجا افتاده است. حال عجیبی داشتم دلم برای زن جوان سوخت. بعد از اینکه محل را ترک کردیم شهرام تهدیدم کرد که اگر حرفی بزنم من را هم میکشد. بعد هم خودش از تلفن همگانی پلیس را در جریان کشف جسد معلم جوان قرار داد، اما اتفاقی نیفتاد. حالا هم من حاضرم به خاطر دو سرقتی که با شهرام انجام دادم و همینطور مخفی کردن این ماجرا مجازات شوم اما نگذارید خون آن زن جوان پایمال شود.
سرگرد دستی به تهریشش کشید و قدری تأمل کرد بعد گوشی تلفن را برداشت و با قاضی پرونده تماس گرفت و در چند جمله از قاضی خواست مجوز ارجاع پرونده شهرام و احضار او برای تحقیقات دوباره را صادر کند. در ادامه تحقیقات با بررسی پرونده اجساد کشف شده در ۶ ماهه گذشته مشخص شد جسد زن جوانی در نزدیکی پمپ بنزین جاده پاکدشت که با ضربات جسم سخت و چاقو به قتل رسیده، کشف شده بوده اما سرنخی از عامل قتل به دست نیامده بود.
چند روز بعد ساعت ۸ صبح اداره آگاهی
شهرام: من هرچیزی که باید میگفتم، گفتهام. من 5 بار سرقت کردم و هربار را با جزئیات تعریف کردم و حالا هم دیگر حرفی برای گفتن ندارم.
سرگرد چند ثانیهای به شهرام نگاه کرد و گفت: حدوداً ۱۲ بار بازجویی شدی اما در هیچکدام از آن جلسات به ماجرای قتل اشاره نکردی!
شهرام در حالی که جا خورده بود، سعی کرد خیلی خونسرد پاسخ دهد: قتل؟ کدام قتل؟ من سارقم نه قاتل!
سرگرد گفت: سعی نکن خودت را بیگناه نشان دهی. ماجرای قتل معلم جوانی را که در نزدیکی پمپبنزین به قتل رساندی با جزئیات تعریف کن. همسرت نسرین همه ماجرا را برایمان شرح داده و تحقیقات و بررسیها هم قاتل بودن تو را محرز کرده پس طفره نرو و ماجرا را تعریف کن.
شهرام که راهی جز بیان حقیقت نداشت، گفت: آن شب همسرم هم همراهم بود. در حال رد شدن از جاده شهریار بودیم که زن جوانی نظرمان را جلب کرد؛ او کیفش را بغل کرده بود.
به اصرار نسرین جلوی پای آن زن ایستادم و خواستم کیفش را بگیرم که مقاومت کرد. همسرم عصبانی شد و با آن زن درگیر شدند بعد هم به او تجاوز کردم و چون چهره هر دوی ما را دیده بود با سنگ و چاقو به جانش افتادم و بعد هم جسدش را همانجا رها کردیم و به خانه رفتیم.
جلسه بازجویی بعد از یک ساعت خاتمه پیدا کرد و از آنجا که سرگرد فکر میکرد در اظهارات متهم تناقضها و ناگفتههایی وجود دارد ادامه بازجویی را به جلسه بعد موکول کرد.
اما در جلسه بعد شهرام اظهاراتش را تغییر داد و گفت: دروغ گفتم همسرم در این ماجرا بیگناه است. آن شب وقتی دیدم زن جوان تنهاست و کیفش را محکم بغل کرده وسوسه شدم. فکر کردم حتماً پول یا طلای زیادی در کیفش دارد به همین خاطر به سمتش رفتم. وقتی کیف را دزدیدم فقط ۲هزار و پانصد تومان داخل کیف بود. از ترس اینکه شناسایی شوم او را کشتم.
در ادامه جلسات بازجوییهای فنی پلیس، شهرام به راز قتل دیگری هم اشاره کرد و در تشریح ماجرا گفت: 2 ماه پیش از این قتل در یک تاکسی با زنی حدوداً 70 ساله آشنا شدم باهم از ماشین پیاده شدیم و از من خواست او را تا محل زندگیاش همراهی کنم. در مسیر وسوسه شدم از او سرقت کنم؛ فکر کردم پول و طلای زیادی داشته باشد اما وقتی او را کشتم چیزی گیرم نیامد و جسدش را داخل باغ متروکهای انداختم و خانه برگشتم.
با پایان اعترافهای تکاندهنده شهرام، مأموران صحت اظهاراتش را مورد بررسی قرار دادند و معلوم شد که او در بازجوییهای آخر واقعیت را بیان کرده است.
بدین ترتیب وقتی پرونده وی به دادگاه کیفری یک تهران فرستاده شد، پس از محاکمه به دو بار قصاص محکوم شد.
این حکم پس از تأیید از سوی قضات دیوان عالی کشور به اجرای احکام رفت و مرد جنایتکار موفق نشد رضایت اولیای دم پرونده را جلب کند و به درخواست اولیای دم به دار مجازات آویخته شد.
۱۵ سال بعد
نسرین که حالا زنی میانسال شده 15 سال بعد از اعدام شوهرش بار دیگر قدم به دادگاه کیفری تهران گذاشت. وقتی وارد شعبهای شد که حکم پرونده شوهرش را صادر کرده بودند با شرح مختصری از پرونده به قاضی گفت: بعد از اعدام شهرام با کارگری و دستفروشی امرار معاش میکردم، تا اینکه چند ماه قبل وقتی به اداره ثبت احوال مراجعه کردم تا شناسنامهام را تعویض کنم در آنجا به من گفتند که شما متأهل هستی. خیلی تعجب کردم بعد برایشان توضیح دادم که شوهرم 15 سال قبل اعدام شده اما باور نکردند و گفتند مرگ او در جایی ثبت نشده است.
تنها راهی که پیش پایم قرار دادند این بود که به دادگاه بیایم و برگهای بگیرم که تأیید کند او مرده است. حالا به دادگاه آمدهام و تقاضا دارم به من کمک کنید بتوانم نام او را از شناسنامهام حذف کنم. بعد هم زیر لب با خودش گفت: ای کاش راهی بود تا خاطرات شوم چند سال زندگی با او را هم از ذهنم پاک کنم.
منبع: منبع: ایران