یزدان شهیدزاده
عدم توسعه یافتگی یا محروم دانستن استان های صنعتی جنوب نظیر بوشهر و خوزستان مصداق بارز دست دراز دولت ها در گرفتن و دست کوتاهش در دادن است.
از سالی که اكتشاف نفت در خوزستان آغاز شد تا زمانى كه طرح های توسعه گازی پارس جنوبی در بوشهر رقم خورده تا به امروز که با استقرار صنعت بزرگ پتروشیمی از خام فروشی عبور کرده ایم هنوز استان های میزبان اين صنعت از بدیهی ترین حقوقی که به نام مسئولیت های اجتماعی، حق آلایندگی، اشتغال و… که باید به توسعه محیط پیرامونی کمک می کرد عاجز مانده.
موضوع، مقوله ای گسترده و کلان است و نمی توان از صدر تا ذیل آن را در یک یادداشت جا داد، شاید آوردن نمونه ایی ملموس از نادیده گرفتن فضای پیرامونی توسط این ابرشرکت ها و یا هلدینگ ها مخاطب را متوجه نقطه عطف اين ناعدالتی یا سوءمدیریت کند.
ورزش به خصوص رشته پرطرفدار فوتبال امروز مرزهای مشترک گسترده با اقتصاد و درآمدزایی و فرهنگ و جامعه پیدا کرده، که اگر نبود، همسایگان ما با فوتبال خود را به دنیا معرفی نمی کردند و لیگ های فوتبالشان را ویترین نمی کردند تا برند شوند و خود را به دنیا نشان دهند.
اما داستان در سرزمين ما متفاوت است. ما اینجا بلايى بر سر پرطرفدار ترین تیم های آسیا درآورده ایم که با نزديک به سی، چهل میلیون هوادار هیچ شرکت خصوصی حاضر نیست برای مالکيت آنان دست در جیبش کند، چون می داند از فوتبال عایدی که ندارد، فشار هوادار هم بر گرده مدیرش سنگینی می کند.
بعد از کش و قوس های فراوانی که آسیایی ها مدیران ما را مجبور کرده اند که نباید دو باشگاه بزرگ پرسپولیس و استقلال مالکیت مشترکی داشته باشند و دولت بدنبال مشتری می گشت و مزایده ها ادامه داشت، نهایتا پرسپولیس برای بانک ها و استقلال برای هلدینگ پتروشیمی خلیج فارس!
دل یادداشت من اینجاست، وصل به تن جنوب اما شیر باز و بسته کردنش از جایی دیگر فرمان می گیرد، استقلال به هلدینگ خلیج فارس واگذار می شود، یک اًبَرشرکت متشکل از شرکت های تولیدی، مهندسی و… که دومین شرکت ایرانی بر پایه درآمد و بزرگترین هلدینگ پتروشیمی ایران و دومین در آسیا است.
تنها در استان بوشهر و شهر عسلویه نزدیک به 10 پتروشیمی بزرگ متعلق به هلدینگ خلیج فارس است، شرکت هایی که میزان درآمد سالیانه هر کدام شان سر به دهها میلیون دلار میزند.
پتروشیمیهای مبین، نوری، پارس، هنگام، دماوند و… از بزرگترین شرکت های این هلدینگاند و بیش از 14 سال است هلدینگ خلیج فارس فعالیت خود را شروع کرده و بخش اعظم در آمدی خود را از شهر عسلویه دشت میکند، در حالی که به واسطه فعالیتهای تولیدی محصولات شیمیایی آلودگی های شدید زیست محیطی را به مناطق پیرامونی خود را تحمیل کرده است.
حتی اگر بروز اين آلودگی ها هم نبود چارچوب های اخلاقی باید وجود می داشت که سیر توسعه مناطق پیرامونی با افزایش توان تولیدی و درآمدزایی این شرکت ها متناسب باشد، ولی با گذشت 14 سال از وجود این هلدینگ، یک پروژه ورزشی ملی بزرگ آبرومند در سطح استان بوشهر توسط آنها انجام نشده است، در عوض امروز خود را مکلف میداند که برای مالکیت تیم استقلال تهران هزینه کند یا به آن چنین دستور داده اند و باید تبعیت کنند.
در حالی که در تیم ملی فوتبال ایران سه مهاجم لژیونر بوشهری عضویت دارند، تیمی از این استان در سطح اول فوتبال کشور حضور ندارد و حتی تنها تیم نفتی این استان (پارس جنوبی جم) در کنار تیم های ریشه داری چون شاهین و ایرانجوان بوشهر از حداقل زیرساخت های فوتبالی محروماند.
چگونه است که وقتی پای کمک به تیمهای این استان میرسد تبصرهها و مادههای قانونی پسوند غير قانونى شان پررنگ میشوند اما یک شبه می توانند برای آبی و قرمز سند مالیکت صادر كنند؟
بحث تنها بر سر گرفتن مالکیت آبی های پایتخت نیست، حتی مدارس فوتبالی هم در کلان شهرهای ایران وجود دارند که با سفارش پذیری نزدیکان از پول پتروشیمی عایدشان می شود و پسران جنوب هنوز باید فوتبال را بروی زمین های خاکی دنبال کنند.
در استانی که تب فوتبال داغ است و جين جين استعداد ريخته و هیچ شرکتی غیر از شرکت های پتروشیمی و نفت وگازی پا نگرفته است، چه کسی باید از فوتبال بوشهر حمایت کند تا شاهینی که لیگ برتر بوده امروز به دسته سوم فوتبال کشور سقوط نکند!
کدام پتروشیمی امروز بايد اسپانسر پارس جم باشد تا این تیم با بهترین و بروز ترین امکانات به بالاترین سطح فوتبال کشور بازگردد؟
چرا ایرانجوانی که امروز نمایندگانش در تیم ملی بیشتر از باشگاه های لیگ برتری است بايد در دسته سوم لیگ فوتبال به حياتش ادامه دهد؟
چرا یک ورزشگاه ملی آبرومند در استانی که بیشترین درآمد هلدینگ مربوط به آن است ساخته نشود!
اگر نام هلدینگ اسمش خلیج فارس است و سود آن هم از خلیج فارس؛ چرا هیچ عایدی یی از آن نصیب بچههای خلیج فارس نمیشود؟
در این زمینه
واگذاری سهام استقلال تهران به هلدینگ خلیج فارس غیرقانونی است
اینجا مرغ همسایه غاز هست
ما هیچ، ما نگاه…