خلیج فارس:مناظره احمد زیدآبادی و صفدر الهیراد و همچنین مرتضی موسوی نژاد و صادق زیباکلام در دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد.
خلیج فارس:زیدآبادی جامعه ایده آل افلاطون را جهنمی میداند که قابل دوام نیست، او معتقد است که نحوه نگاه ما به آدمیزاد، جامعه، سعادت، و نوع تعاملمان با طبیعت و … نیازمند تغییر است و این را یک چالش همیشگی بدانیم که الآن ما در آستانه برای پا گذاشتن به یک بهشت موعودی نیستیم، و هر کسی که وعده بهشت میدهد به طور قطع دارد کلاهبرداری میکند.
به گزارش«خلیج فارس» به نقل از خبرآنلاین، زیدآبادی با ایجاد تمایز رفتاری آدمیان در دوره خوشبینی و بدبینی میگوید و این که در دوره بدبینی آدمیان بدون توجه به راه حلهای معقول به راه حلهای آنی و بدون آگاهی از پیامدهای آن میاندیشند. او معتقد است در این شرایط، حداکثر کاری که از دست او و امثال او بر میآید دادن هشدار به مردم نسبت دامنههای مشکلی است که از چنین شرایطی بیرون میآید تا امکان کنترل بیشتر اوضاع فراهم شود.
او تاکید کرد که مساله مشترک میان مردم و حاکمیت سیاسی انتخابات است و در شرایط کنونی کاهش مشارکت سیگنالهای بدی را به جهان مخابره میکند. او بیان کرد که در شرایط کنونی بهتر آن است با مذاکره میان طرفین این وضعیت خطرناک برطرف شود. زیدآبادی جامعه ایده آل افلاطون را جهنمی میداند که قابل دوام نیست، او معتقد است که نحوه نگاه ما به آدمیزاد، جامعه، سعادت، و نوع تعاملمان با طبیعت و … نیازمند تغییر است و این را یک چالش همیشگی بدانیم که الآن ما در آستانه برای پا گذاشتن به یک بهشت موعودی نیستیم، و هر کسی که وعده بهشت میدهد به طور قطع دارد کلاهبرداری میکند.
از نظر زیدآبادی مسئولان، ایران را برای همه ایرانیان نمیخواهند؛ مردم بر اساس اعتقاداتشان دسته بندی شده و امتیازات بر اساس سیستم خالص سازی و دوری و نزدیکی افراد به قدرت توزیع میشود. او بزرگترین مشکل کنونی را عدم التزام به الزامات ملت دولت از جمله برابری اتباغ کشور در برابر قانون میداند به نحوی که عدهای به صراحت میگویند کشور مال ماست.
زیدآبادی میگوید درباره این تعریف از عدالت که همه اتباع یک کشور در برابر قانون مساوی بوده و حقوق برابر دارند، بشریت به اجماع رسیده، اما در ایران چه در سطح دولت و چه جامعه پذیرفته نشده، زیرا دیگری حق ندارد به گونهای فکر و زیست کند که آن را قبول ندارند؛ لذا زمانی که جامعه با دیدگاه فردی موافق نیست، او را با انواع و اقسام تهمت و فحاشی طرد میکنند.
خلیج فارس: احمد زیدآبادی در اعتماد نوشت: در دوران ریاستجمهوری محمود احمدینژاد، صدا و سیمای جمهوری اسلامی دو شبکه رادیویی داشت که از منتقدان و مخالفان سیاستهای جاری برای حضور در برنامههای خود دعوت میکرد.
این دو شبکه «رادیو گفتگو» و «رادیو صدای آشنا» بودند و اغلب برنامههای آنها به صورت زنده و در قالب مناظره تهیه میشد.
من هم به سهم خود، حضور چشمگیری در برنامههای رادیو گفتگو داشتم و در آنجا بدون پردهپوشی و رعایت ملاحظات معمول نظراتم را درباره سیاست خارجی کشور، رابطه با امریکا، نابودی اسراییل، عواقب برنامه هستهای، نظام انتخاباتی، وضعیت آزادی احزاب، ضرورتهای دموکراسی، حقوق بشر و … مطرح میکردم. شرح برخی از این مناظرات را در جلد پنجم خاطراتم تحت عنوان «نام و ننگ سالهای زردفام» آوردهام.
واقعیت این است که پس از هر گفتگو، احساس خوبی از بابت امنیت آزادی بیان به آدمی دست میداد، به خصوص اینکه نهاد دعوتکننده خودش بخشی از نظام سیاسی به حساب میآمد و در حقیقت با استفاده از تریبونِ خودِ آن، سیاستهای جاری مملکت به خصوص عملکرد دولت احمدینژاد را بیپروا نقد میکردیم.
زمان گذشت و انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸ فرا رسید و یک روز پس از تاریخ برگزاری انتخابات من در جلوی خانهام بازداشت شدم. «جرم انتخاباتی» من دو چیز بود، یکی معرفی شیخ عبدالله نوری به عنوان کاندیدای ریاستجمهوری از سوی سازمان ادوار تحکیم و دیگری حمایت از شیخ مهدی کروبی در جریان انتخابات! در حکم صادره از طرف رییس وقت شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به هر دوی این موارد تحت عنوان «اعترافات صریح متهم» اشاره شده است!
هر چند که در آن روزها قمر در عقرب و اوضاع از هر جهت شیر تو شیر بود، اما با این حال، دو اتهام فوق رسواتر از آن بود که بتواند توجیهگر شش سال زندان و پنج سال تبعید و محرومیت مادام العمر از هر نوع فعالیت سیاسی و مطبوعاتی و نوشتاری از جمله ممنوعیت تحلیل سیاسی چه به صورت کتبی و چه به صورت شفاهی شود. از این رو، اتهامات دیگری هم پیش کشیده شد که تمامش مضامین همان صحبتهایی بود که در رادیو گفتگو یا رادیو صدای آشنا، مطرح کرده بودم!
معما این بود که چطور ممکن است یک نهاد حکومتی خود راسا از شما دعوت به عمل آورد و تریبونی عمومی در اختیارتان بگذارد تا نظرات انتقادی خود را بهطور زنده به سمع مردم برسانید و بعد از مدتی یک نهاد حکومتی دیگر، شما را به اتهام طرح همان نظرات به انفرادی بیندازد و تحت فشار بگذارد و در پی اعترافگیری از شما باشد و نهایتا هم محاکمه و محکومتان کند؟
آنجا، اما جای پرسش نبود! فقط باید پاسخ میدادی!
خلاصه این را هم باید از عجایب و غرایب حکمرانی در کشور ما به شمار آورد و با هر دعوتی برای اظهارنظر از طرف نهادهای رسمی، این قول مولانا را به یاد آورد که:
بر تبسمهای شیر ایمن مباش!
با این حال، ظاهرا آدمیزاد موجودی فراموشکار است. نافش را به نسیان بستهاند. اصلا گفتهاند واژه انسان از ریشه نسیان یعنی فراموشی است!
من هم فراموش کردهام. میپرسید چطور؟ داستان به این شرح است که در این ایام من از چپ و راست توسط تشکلهای دانشجویی حامی حکومت برای مناظره با برخی اصولگرایان تندرو در دانشگاههای مختلف دعوت میشوم. از آنجا که قادر نیستم درخواست دانشجویان جوان را، حال با هر مرام و مسلک و گرایشی، یکسره رد کنم، پارهای از دعوتها را میپذیرم و راهی مناظره میشوم. در مناظره نیز ضمن آنکه هنوز هم «بازجو» را حاضر و ناظر بر سخنان خود میبینم! با این حال از بیان آنچه در دل و ذهن دارم، خودداری نمیکنم و سیاستهای جاری را بدون پرده پوشی نقد و رد میکنم.
خب، این ماجرا احساسی از امنیت آزادی بیان به آدمی میدهد، چون میزبانان خود بخشی از حکومت به حساب میآیند! اما مگر پیش از این، صدا و سیما بخشی از حکومت نبود؟ پس چرا این موضوع مانع پروندهسازی برای برخوردهای آنچنانی از طرف نهاد حکومتی دیگری نشد؟
شاید این دفعه فرق داشته باشد. در واقع دوست داریم که فرق داشته باشد. یعنی خدا کند که فرق داشته باشد! ولی مولانا هم آدم بیتجربهای نبوده است که همینطور بگوید:
بر تبسمهای شیر ایمن مباش!
خلیج فارس: احمد زیدآبادی در هم میهن نوشت: یوآف گالانت، وزیر دفاع اسرائیل، «دولت عبری» را در میانۀ هفت جبهۀ جنگ دانسته است. گالانت در گزارشی به اعضای کنست، از غزه، لبنان، کرانۀ باختری، سوریه، عراق، یمن و ایران بهعنوان هفت جبهۀ درگیر با اسرائیل نام برده است. او جنگ در نوار غزه را طولانی و سخت و بسیار پرهزینه توصیف کرده، اما در عین حال، آن را نسبت به هزینۀ بیشتری که میتواند بهدنبال داشته باشد، موجه قلمداد کرده است.
به ادعای گالانت، اسرائیل از هفت جبهۀ درگیر با اسرائیل، به شش جبهۀ آن به مراتب و درجات مختلف، واکنش نشان داده است؛ جبههای که گالانت آن را از پاسخ اسرائیل مستثنی نشان داده ظاهراً یمن است، کشوری که حوثیهای حاکم بر آن، از یک طرف به سمت بندر ایلات اسرائیل موشکهای بالستیک شلیک میکنند و از طرف دیگر، کشتیهای مرتبط با اسرائیل را در دریای سرخ و عرب و تنگۀ بابالمندب، هدف قرار میدهند.
اگر به واقع یمن همان موردی باشد که اسرائیل از پاسخ به آن خودداری کرده، سخنان گالانت بدین صورت قابل تفسیر است که او ایران را هم بهعنوان جبههای که اسرائیل به آن واکنش نشان داده، معرفی کرده است. از این جهت، اشارۀ گالانت میتواند به ترور سردار سیدرضی موسوی از مستشاران ارشد سپاه پاسداران در حومۀ دمشق باشد.
دولت اسرائیل طبقِ رویۀ معمولش در ترورهای فرامرزی، بهطور رسمی مسئولیت حمله به محل سکونت سردار موسوی را نپذیرفته است، اما سخنان گالانت نوعی پذیرش تلویحی مسئولیت این عملیات به شمار میرود.
گالانت تهدید کرده است که «هر کس علیه اسرائیل اقدام کند، یک هدف بالقوه به شمار میرود و برای هیچکس مصونیتی وجود ندارد.»
از همان ابتدای آغاز جنگ غزه، مقامهای اسرائیلی آن را همراه با «هزینۀ سنگین» برای نیروهای خود میدانستند، اما به نظر میرسد شبکۀ پیچیده و نامرئی و تو در توی تونلهای حماس در نوارغزه به شدت آنها را غافلگیر کرده است. نهادهای نظامی و امنیتی اسرائیل قاعدتاً از وجود تونلهای زیرزمینی در نوارغزه بیخبر نبودهاند، اما حجم و گستردگی و پیشرفت و پیچیدگی آنها کاملاً خارج از حد انتظار آنها ظاهر شده است.
در حقیقت، اسرائیلیها وجود و بقای هر بخش از این تونلها را «تهدیدی واقعی» علیه امنیت خود تلقی میکنند و خود را نسبت به تکرار عملیات ۷ اکتبر از طریق باقیماندۀ آنها نگران نشان میدهند.
به همین دلیل، بهرغم کشتار وسیع غیرنظامیان فلسطینی و گرسنه و بیخانمان شدن آنان در فصل سرما، اسرائیلیها از فشار سازمان ملل و دیگر نهادهای بینالمللی برای آتشبس فوری در نوارغزه به شدت عصبانی هستند و توقف جنگ را به معنای تداوم وجود بخشی از شبکۀ تونلها و امکان استفاده از آنها برای حملات جدید میدانند.
اسرائیلیها با مشاهدۀ شبکۀ تونلهای حماس و افزایش تلفات نظامیان خود در مقابله با نیروهای سنگرگرفته در آنها، حتی از آن بیم پیدا کردهاند که نکند حزبالله لبنان نیز خارج از دید و اطلاعات آنها، شبکۀ مشابه یا پیچیدهتری از تونلها را در مناطق تحت کنترل خود در جنوب لبنان حفر کرده و منتظر فرصت مناسبی است تا عملیاتی شبیه عملیات ۷ اکتبر علیه شهرکهای شمالی اسرائیل به اجرا درآورد!
از این زاویه، اسرائیل هر حرکتی در سطح جهان و منطقه را برای توقف جنگ و یا آتشبس دائمی، به زیان خود و به سود حماس و ابقای بخشی از شبکۀ تونلهای آن به حساب میآورد و درصدد مقابله با آن برمیآید.
در حقیقت، تنها طرفی که بهطور مشروط، اما علنی از ادامۀ جنگ در نوارغزه تا نابودی کامل امکانات نظامی و اداری حماس حمایت میکند، دولت آمریکاست. در مقابل، تنها کشوری که تمام قوا و ابزارهای خود را به کار گرفته است تا اسرائیل را وادار به پذیرش آتشبس فوری کند، ایران است.
بقیۀ کشورها، اما هرچند از ادامۀ جنگ بهطور رسمی حمایت نمیکنند، اقدام مؤثری هم برای خاتمۀ آن به عمل نمیآورند. در واقع، بسیاری از کشورهای عرب و اروپایی و آسیایی، نگرانیشان از ادامۀ جنگ، بیشتر ناشی از بدبینی نسبت به نیات دولت افراطی بنیامین نتانیاهو برای اشغال مجدد نوارغزه و مخالفتش با فرمول دوکشوری برای حل نهایی منازعه است وگرنه هیچکدام منفعتی در بقای حماس و شبکۀ تونلهای آن برای خود نمیبینند.
بدین ترتیب، جنگ در نوارغزه صورت تازهای پیدا کرده است. بهعبارت دیگر، معادله عمدتاً به ادامۀ جنگ یا توقف آن تقلیل یافته است. از نظر اسرائیل، هر طرفی که برای تحمیل آتشبس فوری و دائمی به اسرائیل در جنگ نوارغزه واقعاً اعمال فشار کند، هدفی بالقوه به شمار میرود! از نگاه اسرائیلیها، جمهوری اسلامی گرچه خود را از خط رویارویی مستقیم کنار کشیده، اما همۀ توان متحدان منطقهایاش را برای تحمیل آتشبس فوری و دائمی به اسرائیل بسیج کرده و به کار گرفته است. به همین دلیل، آنها از طریق ترور سردار موسوی درصدد ارسال این پیام به تهران برآمدهاند که ترغیب متحدان منطقهای برای اجبار اسرائیل به توقف جنگ، مرز مشخصی با رویارویی مستقیم ندارد.
بدین ترتیب، در سایۀ تداوم جنگ در نوارغزه، فراگیر شدن شعلههای آن نیز بهعنوان امکانی بالقوه یک گام به پیش رفته است.
خلیج فارس: دیگر گروههای سیاسی ابتدا با این تصور که این هم تلاشی مذبوحانه برای تحریم انتخابات یا نوعی رویاپردازی خامطبعانه و خیالانگیز از طرف سازمان ادوار است، داستان را اصلا جدی نگرفتند و چشم به روی آن بستند.
به گزارش خلیج فارس؛ من در آن زمان دبیرکل سازمان ادوار بودم و در کنار دیگر اعضا، به سهم خود بحث کاندیداتوری آقای نوری را با تمام قوا پیش میبردم. آقای نوری هم در ابتدای کار، موضوع را حمل بر شوخی کرد، اما با تامل بسیار، روز به روز با آن همراهتر شد به طوری که عملا به صورت یک گزینه جدی در آمد.
با جدی شدن موضوع، گروههای سیاسی اصلاحطلب، دیگر امکان نادیده گرفتن موضوع را نداشتند و به ناچار باید در برابر آن موضعی میگرفتند.
در آن بین، با اعلام کاندیداتوری سیدمحمد خاتمی، انتظار اصلاحطلبان از سازمان ادوار این بود که با اعلام خاتمه پروژه کاندیداتوری نوری، از آقای خاتمی حمایت کند. ادوار، اما از خود سرسختی نشان داد و من به عنوان دبیرکل در خط مقدم این سرسختی قرار گرفته بودم.
ظاهرا بسیاری از اصلاحطلبان از آن همه سماجت به تنگ آمدند و به مقابلهجویی برخاستند. تا آن زمان، شیخ عبدالله نوری به عنوان یک روحانی پیشتاز امر اصلاحات که با فدا کردن جایگاه برجسته سیاسیاش در دو دهه ۶۰ و ۷۰ سر از زندان در آورده بود، مورد احترام و تکریم عموم اصلاحطلبان بود.
با اصرار سازمان ادوار بر لزوم حضور آقای نوری در صحنه انتخابات، اما ناگهان زمزمههایی از سوی برخی اصلاحطلبان علیه او آغاز شد. حرف این بود که آقای نوری بر آیتالله منتظری جفا کرده و پس از عزل آیتالله از قائممقامی رهبری در سال ۶۸، دستور تخریب دیوار منزل او را داده است!
چیزی که برای من بسیار عجیب بود، این بود که بسیاری از این افراد، کمترین سابقهای در دفاع از آیتالله منتظری نداشتند و در مقابل هجوم به بیت آیتالله و محصور کردن او در خانهاش در آبان سال ۷۶ کمترین اعتراض یا موضعگیری نکرده بودند!
این در حالی بود که روزنامه خرداد که تحت مدیریت آقای نوری منتشر میشد، در آن مقطع تنها نشریه فراگیر بود که مقالات و اظهارنظرهای مربوط به دفاع از آیتالله منتظری و محکوم کردن حمله به بیت و حصر او را منتشر میکرد.
به هر حال، بحث دستور تخریب دیوار منزل آیتالله، چنان بالا گرفت که من موضوع را با تمام جزییات آن دنبال کردم. آقای نوری خودش ماجرا را تشریح کرد و توضیح داد که اساسا موضوع دیوار منزل در میان نبوده و ماجرا به تخریب یک دیوار حفاظتی خارج از قلمرو خانه و مرتبط با ترتیبات امنیتی پست رسمی قائممقام رهبری بوده که پس از عزل آیتالله، وجودش سبب مزاحمت به خصوص برای اهل خانه میشده است.
شیح احمد منتظری فرزند ارشد آیتالله هم در همان زمان این موضوع را در گفتگو با رادیو بیبیسی تایید کرد و بر گفتههای آقای نوری صحه گذاشت.
با این حال، کسانی که در مقام منتقد نوری به طرفداری از آیتالله برخاسته بودند، دستبردار نبودند و غوغا را تا منتفی شدن کاندیداتوری آقای نوری ادامه دادند!
حالا پس از گذشت نزدیک به ۱۵ سال از آن کهنه دعوا، من چرا آن را زنده کردم؟ قصد هیچ نوع فتنهانگیزی و ایجاد اختلاف در صفوف اصلاحطلبان در میان نیست! در واقع این موضوع را علی خضریان، نماینده مجلس از جبهه پایداری به یاد من انداخت. آقای خضریان در جریان مناظرهای که بینمان در دانشگاه پلیتکنیک درگرفت، وقتی که متوجه شد من به عنوان دبیرکل ادوار از کاندیداتوری آقای نوری در سال ۸۸ حمایت کردهام، نخستین نکتهای که به ذهنش رسید و مطرح کرد همان دستور تخریب دیوار منزل آیتالله منتظری به عنوان یک ضعف عمده آقای نوری و به تبع آن، ضعف من بود!
میدانیم که اعضای جبهه پایداری عموما از بدخواهان و دشمنان و هتاکانِ آیتالله منتظری و مدافعان تعرض و حمله به بیت آن مرجع بودهاند و برخی از آنان اعدام او را هم طلب میکردند! حال چنین نیروهایی روی چه حساب و کتاب و موازینی باید یک باره معترضِ تخریب دیواری شوند که مربوط به شوونات امنیتی قائممقام رهبری بوده و پس از ماجرای عزل، نیازی به آن نبوده است؟
آیا از بدخواهی و هتاکی خود نسبت به آیتالله منتظری نادم و پشیمان شدهاند یا اینکه «بسوزه پدر سیاست و قدرت» که هیچ حد و مرزی نمیشناسد!
منبع: فرارو
خلیج فارس: احمد زیدآبادی در کانال تلگرامی اش نوشت: برخی رسانهها به نقل از سازمان هواشناسی نوشتهاند که “خبری از باران نیست.”
به گزارش خلیج فارس؛ باید این پیشبینی را به فال نیک گرفت! چون از اول سال تا حالا که همۀ پیشبینیهای سازمان هواشناسی برای بارش باران، معکوس از کار در آمده است.
پس امید است که پیشبینی کنونیاش نیز معکوس شود!
خلیج فارس: احمد زیدآبادی در اعتماد نوشت: در انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸ به دلایلی که در جلد پنجم خاطرات منتشر نشدهام، با عنوان «نام و ننگ سالهای زردفام» توضیح دادهام، از شیخ مهدی کروبی حمایت میکردم.
در بحبوحه تبلیغات انتخاباتی، ناگهان پچپچی در گرفت که چه نشستهاید؟ کاندیدایتان با ساسی مانکن دیدار کرده است. این پچ پچ را محافل افراطی اصولگرا به راه انداختند، اما به نظرم برخی حامیان مهندس میرحسین موسوی هم به آن دامن زدند به گونهای که طعن و کنایه آنان بر برخی طرفداران کروبی هم موثر افتاد و زمزمههای اعتراض از سوی آنان بلند شد.
بالطبع من هم به عنوان دبیرکل سازمان ادوار تحکیم وحدت که به حمایت از آقای کروبی در انتخابات برخاسته بود، ناچار به موضعگیری در این باره بودم و باید چیزکی میگفتم یا مینوشتم.
این بود که ابتدا درصدد کشف حقیقت و جزییات ماجرا برآمدم. پرسیدم آیا آقای کروبی با ساسی دیدار خصوصی داشته است؟ گفتند نه! پرسیدم آیا در مدح و منقبت ساسی کلامی بر زبان رانده؟ گفتند نه! پرسیدم پس داستان چه بوده است؟
گفتند؛ در برنامه دیدار جمعی از هنرمندان با آقای کروبی، یکی از اعضای ستاد، ساسی را هم به محل ملاقات عمومی برده و در واقع ساسی بین آن جمع حضور داشته است! پرسیدم؛ فقط همین؟ گفتند همین! پرسیدم؛ این کار مشخصا چه عیبی دارد؟ آیا آقای کروبی باید ماموری را جلوی در ورودی میگمارد تا هر یک از شهروندان علاقهمند به حضور در جلسه عمومی را ابتدا گزینش کند و بعد به آنها اجازه ورود دهد؟ اگر دست به گزینش میزد که رسوایی به بار میآمد!
واقعیت این است که در دوران اصلاحات و پس از آن، بسیاری از چهرههای معروف اصلاحطلب از رویارو شدن با کسانی که حکومت آنها را «غیرخودی» معرفی میکرد، اجتناب میکردند. برای مثال، اگر در محفلی، یک شهروند زندانرفته یا دگراندیش یا منتقد و مخالف حکومت پیدا میشد، برخی چهرههای شاخص اصلاحطلب چنان از او فاصله میگرفتند یا خود را از وی پنهان میکردند که گویی یک کلمه صحبت با آنها سبب جزام خواهد شد! آقای کروبی، اما شجاعانه و فروتنانه این رسم بدآیین را به هم زد.
دفتر او معمولا محل رفت و آمد اشخاصی بود که دیگر سران اصلاحطلب از رویارو شدن با آنها بهشدت پرهیز میکردند. در واقع، رفتار آقای کروبی درهم شکستن دیوار منحوس و تبعیضآمیزی بود که جناح تندرو تحت عنوان خودی و غیرخودی بین شهروندان کشیده بود و بسیاری از چهرههای شاخص اصلاحطلب هم عملا تسلیم آن شده بودند.
در حقیقت، حضور ساسی در جمع هنرمندان حامی کروبی، از همین نگاه مساواتطلبانه شیخ نسبت به عموم شهروندان حکایت میکرد و من آن را در قالب یک یادداشت به گرمی ستودم و اصلا دلیل حمایتم از وی را همین ویژگی دانستم. در عین حال، برای آنکه جای کمترین شبههای نسبت به رفتار درست کروبی باقی نگذارم، تاکید کردم که اصلا دلیل حمایت من از آقای کروبی دیدارش با ساسی مانکن است!الان هم پس از گذشت بیش از ۱۴ سال از آن تاریخ، بر همان نظر سابقم.
البته بعدها که دیدار انتخاباتی سید ابراهیم رییسی با تتلو جنجالبرانگیز شد، برخی برای توجیه ماجرا، داستان حضور ساسی در برنامه دیدار هنرمندان حامی کروبی با وی را پیش کشیدند. این دو ماجرا، اما جز همان وجه اشتراک اندکی که بتوان بین ساسی و تتلو قائل شد، شباهت دیگری با هم نداشت. اگر تتلو در یک دیدار عمومی در جمع حامیان آقای رییسی حضور پیدا میکرد، به نظرم جای کمترین ایراد و انتقادی نداشت.
مشکل از آنجا شروع شد که اولا ملاقات خصوصی و طولانی و صمیمی بود. ثانیا با آب و تاب بسیار، رسانهای شد. ثالثا در مدح تتلو داستانها گفتند. رابعا حامیان آقای رییسی او را نعوذبالله با امام حسین و تتلو را با زهیر بن قین مقایسه کردند! خامسا اصل و حواشی دیدار چنان نمایشی و مصنوعی بود که حال همه را از برنامهریزانِ پشت صحنه آن به هم زد! اگر کروبی نه با ساسی بلکه با برجستهترین هنرمند اصیل کشور هم چنین نمایشی به پا میکرد، بدون تردید من از رفتارش اعلام برائت میکردم.
این وقایع، اما همه به تاریخ پیوسته است و به میان کشاندن آنها به قصد تصفیهحساب سیاسی، کمکی به حل مشکلات امروز کشور نمیکند.
خلیج فارس:احمد زیدآبادی در کانال تلگرامی خود نوشت: شیخ علیرضا پناهیان: “جریان سازشکار میگوید حالا که با یک مذاکره میشود کار را حل کرد، چرا باید صدمه ببینیم و بچهها و خانوادهها کشته شوند. این جریان همیشه طرف صلح، سلامت و عافیت را میگیرد. اینها حرفهای درشت میزنند، نه درست. هیچوقت نمیگذارند که به نتیجه برسید که الان زمان مقاومت و جنگ است. ”
الان دقیقاً کدام جریان سازشکار پای محکمی در قدرت رسمی دارد که مانع “مقاومت” و “جنگ” این افراد میشود؟ همۀ امور دست خود این افراد است. اگر وقعاً میخواهند و میتوانند جنگ کنند، چرا دست روی دست گذاشتهاند؟ و اگر نمیخواهند و نمیتوانند دیگر چرا تقصیر آن را به گردن جریان سازشکار میاندازند؟
درست به همین است که انذار و هشدار افرادی مانند آقای ظریف نسبت به وقوع جنگی که تصمیم و ارادهای برای ورود به آن وجود ندارد، نه فقط بیدلیل است بلکه به همفکران آقای پناهیان این بهانه را میدهد که به هواداران آتشینمزاج خود اعلام کنند: “ما که میخواستیم، اما این سازشکاران نگذاشتند! ”
این وضعیت مرا به یاد یکی از همولایتیهای دعواگری میاندازد که نقلش بماند برای بعد…
منبع:فرارو
به گزارش خلیج فارس؛ احمد زیدآبادی در صفحه شخصی خود نوشت:
کشورهای عرب به رغم برخی لفاظیهای بیمحتوا، عملاً خود را از معرکۀ جنگ اسرائیل و حماس در نوار غزه کنار کشیدهاند و در انتظار نتیجۀ نهایی آن نشستهاند.
در ایران، اما بازار دفاع از حماس داغ است بدون آنکه سیاست عملی مشخصی در پشت این دفاع داغ لفظی دیده شود. جمهوری اسلامی امیدوار است که حماس در برابر فشار حملات اسرائیل تاب بیاورد و یا اسرائیل از اشغال دوبارۀ نوار غزه منصرف شود تا بدین وسیله “محور مقاومت” را طرفِ پیروز نهایی اعلام کند.
با توجه به شرایط موجود، به نظرم هیچکدام از این دو اتفاق، رخ ندهد. جالب اینکه راه هر توصیۀ عملی هم برای مسئولان ایرانی در این زمینه بسته است.
اگر به آنها توصیه شود که مستقیم یا از طریق حزبالله لبنان وارد جنگ شوند، پرخاش خواهند کرد که با این توصیهها میخواهید توطئۀ صهیونیستها را مبنی بر کشاندن پای ایران به جنگ عملی کنید؟
و اگر توصیه شود که برای کمک به یافتن یک راهحل دیپلماتیک نهایی برای مسئلۀ فلسطین وارد مذاکره با طرفهای غربی شوید تا از آثار مخرب جنگ بر مردم نوار غزه کاسته شود، به تندی پاسخ خواهند داد؛ این که بازی در نقشۀ صهیونیستها و تثبیت اسرائیل در منطقه است!