خلیج فارس:دومین جلسه رسیدگی به اتهامات امیرحسین مقصودلو ملقب به «تتلو» به ریاست قاضی افشاری در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی با حضور مستشار دادگاه، وکیل متهم و نماینده دادستان برگزار شد.
خلیج فارس:بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون گفت: فکر میکنم اگر تو دل برو نبودم همه جا نبودم، چون دوستم دارند، همه جا دعوتم میکنند.
به گزارش«خلیج فارس» به نقل از ایرنا، مهران رجبی اظهار داشت: در هر جمعی بگو و بخند خوبی دارم، هیچ وقت تلخ نبودم. فکر میکنم اگر مهران رجبی تو دل برو نبود همه جا نبود. چون دوستش دارند و همه جا او را دعوت میکنند، تصورم این است و اصلا هم نمیخواهم شکستهنفسی کنم.
وی تصریح کرد: بگو بخند دارم، مگر اینکه دعوایی شود و رگ تلخیام بیرون بزند. این را تهیهکنندهها و کارگردانها میدانند و اگر سوال کنند همه را میگویم، اگر کسی را در فیلمی استفاده کردهاند، ولی فضا را خراب کرده است دیگر از او استفاده نمیکنند؛ کارها را خوب انجام دادیم و یک بار هم پیش نیامده که در عمر بازیگریام طلبم را از تهیهکنندهای با غُر زدن بگیرم.
دستمزدهایم معقول است
بازیگر ویلای ساحلی (کیانوش عیاری ۱۴۰۱) درباره دستمزدهایش گفت: دستمزدهایی که میگیرم خوب، استاندارد و معقول است، اما پیش آمده که دستمزدم از پروژهای را بعد از دو و نیم سال گرفتهام. فقط شاید اگر مقداری دیر شود به تهیهکننده بگویم کار تو توهینآمیز است. بچههای ۶ساله هم اگر دعوا کنند بدتر از این را میگویند.
فرصت بازی در تئاتر نداشتم
بازیگر لیسانسهها (سروش صحت ۱۳۹۵ – ۱۳۹۸) درباره دلیل ماندگاری خود در تلویزیون و سینما خاطرنشان کرد: خیلی جاها دعوت شدم، اما فرصت نشده است. از ۳۵سالگی تاکنون بازی کردهام، اگر شکسته نفسیها و حرفهای دیگر را پشت در بگذاریم، اخلاق خوبم باعث شده ماندگار باشم؛ اگر خودم را نشناسم درست نیست.
رجبی در پاسخ به این سوال که امسال در چند پروژه فکر میکنید بتوانید بازی کنید و اینکه آیا سال ۱۴۰۳، سال پرباری برای اوست یا خیر؟ اظهار داشت: خودم پیشبینی نمیکنم، چون میزان کارهایی که ساخته میشود نسبت به قبل خیلی کمتر است و این ملموس است. خیلی از کارها را تلویزیون انجام نمیدهد و به گردن سکوهای نمایش خانگی افتاده است. فکر میکنم بیشترین وقتم را باز تلویزیون و مسابقات و اجرا بگیرد.
با اجرای تلویزیونی بیشتر لذت میبرم
بازیگر رسوایی ۲ (مسعود دهنمکی ۱۳۹۴) که اجرای برنامه خودمونی را نیز بر عهده دارد، در این باره که از اجرا بیشتر لذت میبرد یا از بازیگری؟ گفت: برای من هیچ فرقی ندارد، اما با اجرا بیشتر لذت میبرم، چون نتیجه سریعتری دارد. در این کارها خودت کارگردان خودت هستی. واقعا اجرای نقش خیلی سخت است، اما اجرا آسان است. نگاه گرمی هم به مردم داریم که شرکتکننده هستند و میبینند و وقتی در خیابان راه میروم به من میگویند «چرا این یخچال را به مردم نمیدهید؟»
ما بلد هستیم روی پوچ بازی بگیریم
رجبی خاطرنشان کرد: در برنامه خودمونی موردی داشتیم که شانس طرف پوچ بوده و ما بلد هستیم روی پوچ بازی بگیریم و نمیگوییم پوچ است و آن را عوض کن. موردی هم داشتیم که تا ۱۸ میلیون تومان رفتیم. تاکنون با وجود اینکه ۱۰ تا ۱۲ نفر موفق شدند یخچال را انتخاب کنند، اما کسی موفق نشده است. این ممارست آنلاین با مردم لذتبخش و نتیجه آن هم قشنگ است.
بازیگر اخراجیها ۲ (مسعود دهنمکی ۱۳۸۷) درباره اینکه مخاطبان میگویند هر کانالی میزنیم مهران رجبی را میبینیم، آیا هر پروژهای را میپذیرید و اینکه پذیرش نقش به شرایط بستگی دارد یا خیر؟ اظهار داشت: دقیقا به شرایط بستگی دارد و در مواقعی هم کارها در کنار هم به صورت خودکار قرار میگیرد. مثلا در زمان حاضر کاری که قرارداد آن را دو سال پیش امضا کردم همچنان ادامه دارد و در شرایطی که این کار هنوز تمام نشده برای کار جدید قرارداد امضا کردهام.
شاید بنا باشد به جای ۶۰ قسمت، سریال سوجان در ۵۰ قسمت پخش شود و پخش آن به ماه محرم بخورد و این باعث میشود که مردم من را در دو کار همزمان ببینند و در عین حال دو کار از کارهای قبلیام هم در آیفیلم پخش شود. خود من هم تعجب میکنم که در چهار، پنج کانال کارهایم پخش میشود!
سریال سوجان جزو دردسرهایم است
رجبی درباره کارهای جدید خود گفت: مشغول یک سریال برای ایام محرم هستم که ۱۰ قسمتی است و به کارگردانی میلاد ورجاوند ساخته میشود. پنج قسمت کار آماده شده و پنج قسمت دیگر که من در آنها بازی دارم، در دست ساخت است و تا دو هفته دیگر مشغول کار میشوم. در سریال سوجان در شمال کشور هم بازی دارم که به دنبال تعطیلی هشت ماهه در زمان اغتشاشها به دلیل مسائل مالی، بار دیگر از شهریور سال گذشته تعطیل شده و مشخص نیست چه زمانی از سرگرفته شود.
سریال سوجان از شهریور گذشته تعطیل شده و مشخص نیست چه زمانی از سرگرفته شود.
وی توضیح داد: سریال سوجان جزو دردسرهایم است، در آنجا بدون ریش بازی دارم و در سریال محرمی باید ریش داشته باشم و حتی افق اینکه آیا ۲۰ روز دیگر این سریال محرمی آغاز میشود یا نه، نیز معلوم نیست، اما همیشه به کار تعهد دارم و عذاب میکشم کاری را زخمی کردهام و به دلیل اینکه نمیتوانم بازی کنم، به کار لطمه بخورد.
بازیگر ساخت ایران (محمدحسین لطیفی ۱۳۹۰) افزود: سریال حسین تبریزی نزدیک به دو سال است آغاز شده، اما به گمانم تا هشت ماه دیگر متوقف شود، چون برآورد مالی اشتباهی در ابتدای پروژه بوده است.
خلیج فارس:این پرونده عبداللهی بدون پیگیری پدر و پسران عبداللهی مختومه اعلام شد و هرگز عاملان مرگش شناخته و مجازات نشدند.
پس از ۱۸ سال، اما «فاطمه فهیمی» همسر «ناصر عبداللهی» در گفتگو با «فراز» ناگفتههای زیادی را به زبان میآورد.
زندگی ناصر عبداللهی بعد از جدایی از همسر اول
فاطمه فهیمی میگوید: «همسر اول ناصر بعد از جدا شدن، تمام زندگی، خانه و اسناد داخل خانه که برای ناصر و بچهها بود را شبانه جمع کرد. به جز وسایل خیلی کوچک که آن هم برای اتاق خواب بچهها بود، حتی برخی از وسایل بچهها را که میتوانست برده بود. ایشان شبانه رفتند و مدتها خبری از او نبود، ۶ سال بچهها در کنار من و تا زمانی که پیش ناصر بودم زندگی میکردند. از بچهها نگهداری کردم و هیچ خبری از آن زن نبود».
او ادامه میدهد: «زمانی که ما به بندر آمدیم مدتها در خانه پدرم ساکن بودیم تا زمانی که بتوانیم خانهای تهیه کنیم. چون رفتن ما به بندر یک دفعه اتفاق افتاد. ناصر گفت ۱۰ سال میشود در تهران است و میخواهد به بندر برگردد. وقتی به بندر آمدیم، پدرم نمازخانهای را که در پایگاه فرهنگی داشت به ما داد تا ما بتوانیم وسایل را آنجا بگذاریم. بعد از آن تا وقتی که ما خانه پیدا کردیم در منزل پدرم ساکن شدیم».
فهیمی میگوید: «روزی که این اتفاق برای ناصر افتاد من در منزل پدرم بودم و خانه خودم نبودم. من به خواسته خود ناصر به خانه پدرم رفتم و ناصر گفت من در حال تنظیم قطعهای هستم، شما برو و من هم تا غروب خودم را میرسانم. همه بچهها در خانه بودند (نوید، نازنین و نامی)».
او با بیان اینکه یکی دو ماه بعد از رفتن به خانه خودمان این اتفاق افتاد، ادامه میدهد: «روزی که این اتفاق افتاد بچهها به مدرسه رفتند و من با دخترم نینا برای خرید رفتیم که ناصر بهمن گفت شما برو من خودم به دنبالت میآیم. وقتی من رفتم، بعد از آن با ناصر تماس گرفتم و جوابی نداد. با بچهها که تماس گرفتم آنها خانه بودند. یکبار گفتند پدرشان خواب وبار دیگر گفتند در حال کار کردن است. فردای آن روز به من گفتند شما در سورو بمان پدر خودش به دنبالت میآید».
همسر ناصر عبداللهی میگوید: «فردای صبحی که من به خانه پدرم رفته بودم خانواده ناصر به منزل پدرم آمدند؛ فکر میکنم برادر ناصر بود که به دنبال پدرم آمد و پدر من نیز رفت. هرچه تماس گرفتم با پدرم که بپرسم چرا خانواده ناصر به دنبالش آمدند پاسخی نداد. بعد فهمیدم که ناصر در بیمارستان است که آن هم پدرم به من گفت. هیچکس به من حرفی نمیزد، حتی مادر ناصر به من گفت حال ناصر خوب است و گفته فعلا به خانه نیا با وجود اینکه ناصر در بیمارستان بود».
تن بیجانی که روی تخت بیمارستان افتاده بود…
او ادامه میدهد: «وقتی من به بیمارستان رفتم ناصر اصلا اوضاع خوبی نداشت. سر تا پای او دچار مشکل شده بود. حالا چه اتفاقی برایش افتاده بود واقعا متوجه نشدم. خانواده من نیز متوجه نشدند چه اتفاقی افتاده است. اما حاشیهها زیاد بود. میگفتند کار ما بوده و ما ناصر را زدهایم».
فاطمه فهیمی میگوید: «تنها یک تن بیجانِ بدون جمجمه، کتف، زانو و مچ پا را در بیمارستان دیدم. صورت ناصر زخمی و کلیهها از کار افتاده بود. من این جسمی که کاملا بیجان است را در بیمارستان دیدهام. اینکه چه بلایی سر این آدم آمده بود را تا به امروز من نفهمیدهام».
او ادامه میدهد: «ناصر یک سنی مذهب معتقد به اهل بیت بود. حتی زمانی که میخواست موزیک احمد سانی را بخواند وقتی با پدر من مشورت کرد، پدرم به او گفت حمایتت میکنم و حالا ما را به اینکه ناصر را کشتهاید محکوم میکنند».
قانون به فاطمه فهیمی اجازه پیگیری نداد!
همسر ناصر عبداللهی میگوید: «وقتی من بهخاطر پرونده ناصر به تهران رفتم و پیگیری کردم؛ گفتند شما نمیتوانید بهعنوان همسر پیگیری کنید، فقط پدر، مادر و پسر ارشد او میتوانند پیگیر پرونده ناصر باشند. حتی قانون به من اجازه پیگیری نداد».
او ادامه میدهد: «بارها به کسانی که من را مقصر دانسته و حاشیه میسازند گفتهام اگر من قاتل ناصر هستم چرا باید زنده بگردم؟ مگر ناصر پدر، مادر و خانواده نداشت؛ چرا هیچکدام از من شاکی نشدند؟ مگر به من نمیگویید قاتل؟ بالاخره آدم باید یک سرنخی را بگیرد تا به واقعیت برسد. وقتی من برای پیگیری میروم، میگویند شما نمیتوانید، باید فامیل درجه یک باشد؛ من که زن ناصر بودهام فامیل درجه یک محسوب نمیشوم. میگویند مادر، پدر، خواهر، برادر و پدر، اینها میتوانند پیگیر پرونده ناصر باشند».
فاطمه فهیمی میگوید: «وقتی من برای پیگیری میروم و میگویند شما نمیتوانی و حق این کار را ندارید، چطور پیگیر پرونده ناصر باشم؟ اگر قانون این اجازه را بهمن میدهد من پیگیری کنم! به من که هیچ اختیار عملی داده نشد، آنها هم که اختیار داشتند نرفتند، نمیدانم چرا، فقط میشنوم که به من میگویند خانم فهیمی برادر ناصر گفته است که شما ناصر را کشتید. من هم به آنها گفتم برادر ناصر تا دوسال بعد از فوت او در حمایت و پیش ما بود. پس چرا چیزی نگفت؟ چرا در آن دو سالی که ما به او کمک کردیم نگفت که ما قاتل هستیم، اکنون میگوید؟ برادرهایش میتوانند این موضوع را پیگیری کنند، اما اینکار را نمیکنند».
پزشکی قانونی؛ دلیل مرگ نامعلوم، پرونده مختومه است!
فاطمه فهیمی با اشاره به اینکه خانواده ناصر گفتند ما پیگیری کردیم پرونده مختومه است و دیگر نمیشود پرونده ناصر ادامه داشته باشد، ادامه میدهد: «حالا چه دلیلی داشت، من نمیدانم و متوجه نمیشوم. گواهی پزشکی قانونی گرفتم دلیل مرگ را نامعلوم زده بود. بچههاهم بعد از این اتفاق رابطه خودشان را با من قطع کردند و هیچکدام جواب درستی به من ندادند. من نمیتوانم در خصوص اینکه آیا آنها خبر دارند که چه اتفاقی افتاده است، نظری دهم؛ زیرا متوجه نشدم چه اتفاقی برای ناصر افتاد».
او میگوید: «از خانواده عبداللهی تنها کسی که میتوان از او بهعنوان یک انسان حرف زد تنها ناصر بود. من هیچ چیز خوبی در این خانواده ندیدهام. من هم دوستدارم بدانم چه اتفاقی برای همسرم افتاد. چه چیزی شد که ناصر آن شکلی شد و چه کسی این بلا را سر ناصر آورد؟ برای منی که محکوم به قتل ناصر هستم نیر سوال است. حتی نمیدانم که چرا پسرهایش به دنبال این موضوع نمیروند».
فهیمی با بیان اینکه من بهخاطر تمام شدن حاشیهها میروم سراغ پرونده، ادامه میدهد: «اما نمیشود، زیرا تمام پروندههای قانونی ناصر دست برادر و خانواده او است. آنها هم یک کلام میگویند پرونده بسته شده و این اختیار بهمن داده نمیشود».
مرگی که نه خودکشی بوده و نه بر اثر اعتیاد
او با تاکید بر اینکه ناصر اهل خودکشی نبود و به هیچ عنوان اعتیاد هم نداشت، ادامه میدهد: «ناصر را زده بودند، اما اینکه چه کسی اینکار را کرد من هیچوقت نفهمیدم. هیچکس پیگیری نکرد. من میدانم به ناصر حمله شده است از آثاری که در بدن ناصر دیده میشد مشخص بود. هیچکس نمیتواند جوری به سر خودش بزند که جمجمهاش ترک خورده و نرم شود. هیچکس جوری که یک تکه گوشت از صورتش کنده شود خود را نمیزند. هیچکس نمیتواند در این حد خود را بزند که هر دو کتف، زانو و مچ پا را خورد کند».
همسر ناصر عبداللهی میگوید: «من در کسی دشمنی با ناصر ندیده بودم وقتی چیزی ندیدهام نمیتوانم کسی را محکوم کنم. پزشک قانونی حتی حمله را تایید نکرد و دلیل مرگ را نامعلوم زده بود. مسئله ناصر به لحاظ قانونی و پیگیری مشکل داشت».
او با اشاره به قتل روحالله داداشی، ادامه میدهد: «چند سال پیش وقتی که روحالله داداشی را کشتند و زمانی که قاتل او را دستگیر و اعدام کردند من در تهران بودم. برای یک کار قانونی رفته بودم و همانجا گفتم که قاتل روحالله داداشی یک شبه با اینکه متواری شده و فرار میکند پیدا میشود؛ زیرا به لحاظ قانونی پیگیری شده و او را پیدا کردند. اما برای ناصر با آن همه شدت جراحتی که روی بدناش بود هیچ پیگیری انجام نشد»
محکومیتِ بی اساس
فاطمه فهیمی میگوید: «بردار من آن زمان هیچ سنی نداشت و الان میگویند او قاتل است. چرا کسی را نبردند؟ اگر میگویند ما قاتل هستیم چرا ما را نبردهاند؟ خیلیها من، برادر و پدرم را محکوم میکنند. ناصر تمام زندگیاش با من و خانوادهام بود. اما نمیدانم یکدفعه چه اتفاقی افتاد که گفتند ما او را کشتهایم. اگر بحث اختلاف با زن بود بله ناصر با زن اول خود خیلی اختلاف و مشکل داشت. اما با من و خانواده منهیچجوره مشکلی نداشت. من آنها را هم محکوم نمیکنم با اینکه مشکلاتی بین آنها بوده من میگویم بالاخره زن و مرد بودند».
او ادامه میدهد: «من کسی را محکوم نمیکنم، اما تیر محکومیت تا آخرین لحظه سمت من است. با اینکه من تا آخرین لحظه کنار ناصر بودم و یک لحظه از او جدا نشدم. بعد میآیم کاری کنم که ناصر نباشد؟ اما اکنون همه میگویند کار زن دوم او و داییهایش بود».
اخباری که میتواند خانمانسوز باشد
فهیمی در ارتباط با اخباری که به گفته او کذب و دروغ بوده است، میگوید: «برادر من با ارشاد صحبت کرد و آنها گفتند کاری که ما میتوانیم انجام دهیم این است که در ارتباط با سایتهای خبری قانونی پیگیر شوید که کسی به خودش اجازه ندهد همچین کاری را کند. وقتی نهاد قضایی میگوید پرونده ناصر مختومه است و پیگیری نمیشود کنید از ما چه کاری بر میآید؟ چرا بعد از ۱۸ سال دل بچهاش را آزار میدهید؟ طرف آمده به دختر من پیام داده است، سکوت میکنی، چون مادرت قاتل است؟».
او ادامه میدهد: «نینا بهدلیل این اتفاقات یک دفعه دچار حمله عصبی میشود. او را پیش دکتر بردهام و میگوید لقمه عصبی در گلویش در آورده است و این میتواند بچه را دچار خفگی کند. به دلیل استرس، بغض و شوکهای عصبی. خدا میداند من چگونه با کمک خانوادهام در تمام این ۱۸ سال نینا را بزرگ کردهام و نگذاشتیم کمبودی داشته باشد. اما الان که بزرگ شده است هر کسی یک چیزی به او میگوید».
ابهاماتی که با گذشت ۱۸ سال، هنوز برملا نشده است
همسر ناصر عبداللهی با اشاره به اینکه روزی که این اتفاق برای ناصر افتاد همه دیدند، آنجا بودند، میگوید: «خانوادهاش اولین کسانی بودند که او را در بیمارستان دیدند. پرسنل صدا و سیما، ارشاد، دوستان ناصر حتی از تهران همه آمدند و ناصر را در آن وضعیت دیدند. من فقط میدانم این اتفاق نه از سر خودکشی است نه اعتیاد».
او ادامه میدهد: «ناصر دچار مرگ مغزی شده و پشت جمجهاش نرم شده بود. آدم چه ضربهای میتواند به خودش بزند که پشت سرش نرم شود؟ هیچکس این شکلی نمیتواندا خودکشی کند. اگر انگشت اشاره سمت خانواده من است پس چرا وقتی خانواده ناصر حق پیگیری دارند، پیگیری نمیکنند؟ چرا در گوش همه میگویند کار خانواده زنش است. چرا بعد از ۱۸ سال هنوز پیگیری نکردهاند؟».
خلیج فارس:تصاویری از نسخ خطی «کلیات عطار» و «منطقالطیر» همزمان با روز بزرگداشت این شاعر و عارف منتشر شد.
به گزارش«خلیج فارس» به نقل از ایسنا، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران همزمان با ۲۵ فروردین روز بزرگداشت عطار نیشابوری تصاویری از نسخه خطی «کلیات عطار» با آرایههای زیبا، تاریخ کتابت به سال ۸۴۷ قمری به قلم «محمد ابن حاجی طالب نیشابوری» و «منطقالطیر» دارای تذهیب زیبا و جدولکشی دولایه زر با جوهر لاجورد، کتابت به سال ۸۶۷ قمری را که در این سازمان نگهداری میشوند، در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته است.
خلیج فارس:رضا داوودنژاد بازیگر سینما و تلویزیون که روز ۱۳ فروردین از دنیا رفت، ۱۰ سال پیش برای سنگ قبر خود نوشتهای را ثبت کرده که پوریا تابان در کتاب «سنگ قبر» آن را منتشر کرده است.
پوریا تابان در صفحه شخصی خود اینطور نوشت:
رضا داوودنژاد دوازدهمین پرنده کتابم
وقتی از پاییز ١٣٨۴ تا پاییز ١٣٩۴ دقیقا ١٠ سال از جوانی ام را صرف ایده پردازی، نوشتن و گردآوری کتاب سنگ قبر کردم خوب می دانستم روزی همه ی ما خواهیم رفت و نگاهمان به مرگ دقیقا خواهد شد: مانیفستی برای زندگی.
۱۵۶ هنرمند را انتخاب کردم
صفحه ها جان گرفت و کتابم متولد شد
کتاب ٢٣ آبان ١٣٩۴ رونمایی شد
از آن روز تا امروز ١٢ عزیزی که داخل کتاب حضور داشتند پرکشیده اند
مابقی هم پر خواهند کشید.
تا زمانی که من زنده باشم هر که رفت و پرواز کرد، صفحه اش را منتشر می کنم،
سیزده فروردین ١۴٠٣ نوبت نفر دوازدهم بود که عین خود من یک اردیبهشتی محسوب می شود؛
رضا داوودنژاد عزیز و خوش قلب.
و چه زیبا رضا یک دهه قبل در کتابم از مرگ حرف زده است:
روی سنگ قبرم می نویسم: سلام علیکم
راستش چه با معنا.
و این اسامی دوازده نفری که از داخل کتابم پر کشیده اند
کتابی که فقط چاپ اول داشت و دوم
و دیگر هم موجود نیست
١) محمدعلی اینانلو ١٢ دی ١٣٩۴
٢) استاد داود رشیدی ۵ شهریور ١٣٩۵
٣) حسن جوهرچی ١۵ بهمن ١٣٩۵
۴) سعید کنگرانی ٢٣ شهریور ١٣٩٧
۵) استاد جمشید مشایخی ١٣ فروردین ١٣٩٨
۶) سیروس گرجستانی ١٢ تیر ١٣٩٩
٧) ماهچهره خلیلی ١٧ مرداد ١٣٩٩
٨) فتحعلی اویسی ١٣ مهر ١۴٠٠
٩) زهره فکورصبور ١٠ اسفند ١۴٠٠
١٠) کیومرث پوراحمد ١۶ فروردین ١۴٠٢
١١) استاد اکبر گلپایگانی ١٣ آبان ١۴٠٢
١٢) رضا داودنژاد ١٣ فروردین ١۴٠٣
و چه تأمل برانگیز که رضا داوودنژاد عزیز ١٣ فروردینی پرکشید که استاد جمشید مشایخی بار سفر بسته بودند.
خلیج فارس:علیرضا داوودنژاد، کارگردان و نویسنده باسابقه سینمای ایران، اینروزها در فقدان فرزندش رضا داوودنژاد سوگوار است. مراسم تشییع پیکر رضا داودنژاد، بازیگر سینما و تلویزیون که شامگاه ۱۳ فروردینماه براثر عفونت خونی از دنیا رفت، صبح روز ۱۸ فروردین ۱۴۰۳ در ساختمان شماره ۲ خانه سینما برگزار شد. پیکر این بازیگر سینما در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
خلیج فارس:حسین پاکدل نویسنده سریال همسایهها درباره سخنان امین حیایی توضیحاتی را در صفحه اینستاگرامش نوشت.
حسین پاکدل مجری سابق تلویزیون، بازیگر و نویسنده سریال همسایهها درباره سخنان امین حیایی بازیگر این سریال، توضیحاتی را در صفحه اینستاگرامش نوشت:
کمتر پروانهای پریروز پیلگی خود را بهیاد میآورد
چندی پیش هنرمند ارزنده، امین حیایی گفتگویی داشت با هوشنگ گلمکانی در آپارات. جایی از گپ رسید به خاطرات گذشته و اولین سری کارهای امین. طبعاً جهتِ صحبت کشید به سریال خاطرهانگیز “همسایهها”. اثری درخور، با حضور هنرمندان نامدار و پیشکسوتِ دوران خودش، به تهیهکنندگیی زنده یاد مجید اوجی با کارگردانیی حسین لطیفی به قلم بنده.
تولیدِ نیمهی دوم دههی هفتاد شبکه سوم سیما که تاکنون به دفعات از شبکههای مختلف پخش شده است. از اتفاق این مجموعه پلهای بود برای موفقیتهای بعدیی این هنرمندِ آن زمان جوان.
امین عزیز ضمن صحبت اشاره داشت به این که سر صحنه، چون متن نداشتیم (صراحتاً گفت متن نداشتیم) برای نجات خودمان، دور هم جمع میشدیم و ضمن تمرین، هرکدام چیزهایی میگفتیم و ضبط میکردیم. در برابر این جفای آشکار، مدتی صبر و سکوت کردم. خب مجید که دستش از دنیا کوتاه است. فکر کردم امین با تذکر دوستان دخیل، متوجه اشتباهش شده، اصلاح میکند یا کارگردان و دستیارش تذکری بدهند.
پشت صحنه سریال همسایهها
ضمن آنکه در این مدت چند تن از هنرمندان بنام آن مجموعه در دیدارها با شگفتی به این نکته و حرف امین اشاراتی کردند؛ لذا لازم شد از این طریق توضیح گذرایی بدهم. اول این که چنین امری مطلقاً امکان نداشت. یک سریال، بخصوص در آن مقطع علاوه بر طرح کلی، باید تمام متنهایش به شبکه میرفت، در شورا خوانده و تصویب میشد و بعد تحت نظارت مشاور فیلمنامه و ناظر کیفی – که شبکه معرفی میکرد- تولید صورت میگرفت.
طبیعی بود و هست در زمان ضبط هر سکانس، با حضور عوامل دخیل و از جمله نویسنده که در تمام دقایق حضور داشت، موارد پیشنهادی درجا نوشته و تحویل بازیگران میشد. باور دارم در مجموع، اگر در اثر هنری بهویژه آثار نمایشی، موفقیتی حاصل میآید، محصول همفکری و تلاش جمعی است.
این مطلب بهانهای شد تا یادی کنم از دوستان هنرمندِ دخیلِ عروج کرده، از جمله: نیکو خردمند، رضا ژیان، حسین پناهی، محسن قاضیمرادی، کیومرث ملکمطیعی، ثریا حکمت، جمشید اسماعیلخانی و… و خودِ مجید اوجی. یادشان گرامی.
خلیج فارس:زهرا علیاکبری در خبرآنلاین نوشت: مرحوم رضا داوودنژاد اولین قربانی بدنسالاری نبود. آخرینش نیز نخواهد بود. تنها تفاوت او با سایر قربانیان شهرت اوست. میل مفرط به لاغری؛ حالا چنین فاجعهای را آفریده است.
خاطرم هست سالها قبل در زمان اولین پیوند کبد رضا داوودنژاد صحبت از این بود که از کار افتادن کبد وی به مصرف قرص لاغری بازمیگردد. بعدها خودش در گفتگویی با رسانهها این موضوع را تکذیب کرد و دلیل این اتفاق را بایپس روده اعلام کرد. او این عمل را عملی اشتباه خواند و توضیح داد به دلیل وسعت ناحیه عمل، کبد وی تحت فشار قرار گرفته و عوارض ناشی از این اتفاق نیز به درستی از سوی پزشکان تشخیص داده نشده است.
عوارضی، چون بیحالی و بیاشتهایی که اتفاقا مورد تشویق خودش و پزشکان معالجش قرار میگرفته، در حقیقت زنگهای خطری بوده که کبد به صدا درآورده بود، اما شنیده نشد. تنها تجویز در این دوره حیاتی نیز قرص ویتامین بود.
در نهایت کبد او که در مدت زمانی کوتاه، ٩٠ کیلو وزن کم کرده بود از کار میافتد و او در سیزده سالی که پس از این اتفاق فرصت زیستن داشت با عوارض این لاغری غیراصولی دست و پنجه نرم کرد. کافی است فیلمهای او را ببینید که چطور دربارهی بزرگی بدنش صحبت میکند. حتی در ویدئویی کوتاه دارد با یکی از فوتبالیستهای مطرح. عرصهی شوخی، اما شوخی دربارهی بدن اوست. انگار متر و معیار مشخص است و بدنی که خارج از این متر و معیار قرار گیرد، میتواند محلی برای شوخی و خنده باشد. هدف اینجا یافتن مقصر نیست، مقصر اصلی را همه میشناسند. مقصر اصلی مافیایی است که صنعت زیبایی را به محلی برای کسب درآمدهای هنگفت بدل کرده است. رضا داوودنژاد تنها کسی نیست که در اثر میل مفرط به لاغری جانش را از دست داد. خاطرم هست که مادر یکی از دوستانم در دههی سی زندگی؛ درست یک روز پس از عمل لاغری موسوم به ساکشن جان خود را از دست داد و نتیجهی بررسیها نشان میداد وی دچار آمبولی شده است.
زنگ خطر از سالها قبل به صدا درآمده، اما در غیاب سیاستمدار دلسوز در عرصهی بهداشت و درمان؛ موج تبلیغات برای بیزاری از بدن در کنار بدنسالاری مورد تبلیغ توفندهتر میشود.
لازم نیست زیاد جستجو کنید. آبان ماه سال گذشته سه زن در جریان سه عمل جداگانه برای لاغری و زیبایی جانشان را از دست دادند، اما کجاست آماری که نشان دهد هر ساله عملهای زیبایی و لاغری چه تعداد قربانی میگیرد؟
در کشوری که «بدن» تبدیل به عرصهی عمومی جدال سیاستگزاران با مردم شده و محدودهی بدن هر روز بیشتر از دیروز شاهد صدور بخشنامه و دستور است، تبلیغات عمومی چنان بر عملهای زیبایی و لاغری استوار است که گویی هیچ مسئولیتی جز زیباتر شدن در این جامعه وجود ندارد. حالا به جای عبارت پزشک و بیمار شاهد همنشینی عبارت پزشک و زیباجو هستیم. نکته اینجاست که مغز متفکر صنعت زیبایی، حتی دست به ابداع واژه نیز زده است و زیباجو را به واژهای جاافتاده در این عرصه بدل نموده.
نتیجهی تبلیغات جهنمی برای نفرت از بدن با هدف ساختن بهشتی غیرواقعی برای انها که از خود بیزارند در بهترین حالت شباهت عجیب آدمهایی است که صورت و بدن را عرصهی تاخت و تاز پزشکان زیبایی کردهاند. در بدترین حالت نیز مرگ است که در میزند.
اطرافتان را ببینید. چه تعداد گونههای برجسته، ابروهای کادر شده، لبهای ژل خورده، بینی عمل شده، موهای کاشته شده و بدنهای نحیف تراشیده شده را میبینید؟ فاجعه، اما آنجاست که طراحان لبخند و کامپوزیت دندان وقتی برای سرخاراندن ندارند، اما آمارهای ارائه شده از سوی مرکز پژوهشهای مجلس نشان میدهد هر ایرانی حداقل ۶ دندان پوسیده دارد؛ افراد ۳۰ تا ۴۰ ساله که در سن فعالیت اجتماعی هستند، ۱۲ تا ۱۳ دندانِ ازدسترفته دارند و در گروه سنی بالای ۶۵ سال نیز بیش از ۵۵ درصد افراد دیگر هیچ دندانی برایشان باقی نمانده.
تراژدی تنها به این ماجرا ختم نمیشود. ما با تراژدی عمیقتری روبرو هستیم. غمانگیز ماجرا اینجاست که بیسابقهترین موج مهاجرت پزشکان متخصص و پرستاران کاربلد و کادر درمان در ایران شکل گرفته است. گروهی به دنبال تحقق رویاهایشان، جغرافیا را عوض میکنند و گروهی دیگر برای دستیابی به آرزوهایشان از حوزهی تخصصی و کاریشان مهاجرت میکنند. شهریور ماه سال گذشته بود که مقدسی، رییس نظام پزشکی دامغان زبان به شکوه گشود و گفت متخصص قلبی را میشناسند که تزریق بوتاکس انجام میدهد؛ متخصص داخلی که کلینیک زیبایی زده و انبوه پزشکانی که از کار تخصصیشان فاصله گرفته و کار جانبی میکنند. او این اتفاق را ناشی از سیاستگذاری غلط وزارت بهداشت دانسته بود.
حالا سیاستهای اشتباه و میل مفرط به درآمدزایی از قبال تولید نفرت از بدن، دامان همه را گرفته است. اگر تا دیروز عمل بینی و گونه و پلک جوانسازی پوست و … باب بود امروز افزایش شدید شمار عملهای بایپس معده و روده و پیکرتراشی و … نشان از پیشروی دستاندرکاران این صنعت در محدودهی بدنها دارد.
آماری مدون از میزان عملهای لاغری و زیبایی ندارم، اما کافی است به مطب گمنامترین پزشکان مراجعهای داشته باشید تا با شمار کسانی مواجه شوید که قبل از شما برای انجام این عملها نوبت گرفتهاند. اتفاقا این وظیفهی اصلی سیاستگزار بهداشت و درمان در ایران است که با اعلام این آمار و انتشار شمار کسانی که در این مسیر جان شیرینشان را از دست میدهند، به جامعه بگوید در این مسیر چه خطراتی نهفته است.
تردیدی نیست صدها زن و مرد به سرنوشت ناگوار رضا داوودنژاد مبتلا شدهاند. همانها که راه میانبر را برای زیبایی و نه سلامتی برمیگزینند. حکایت تلخی است حکایت بدنهای دوست نداشته شده. روایت رنجی که آدمیان از بدنهای تحملناپذیر میبرند. بدنها هم عرصه میدان جنگ سیاستگزار است و هم عرصه تاخت و تاز مالکانشان. هر دو این بدن را برنمیتابند و تلاش در تغییر شکل آن دارند. مرگ نابهنگام رضا داوودنژاد بیش از پیش روشن کرد ما ابزاری جز بدنمان برای زندگی نداریم. باید همه با تمام توانمان از این جبهه عقبنشینی کنیم؛ برای نجات فردای همین جامعه.
خلیج فارس:الناز شاکردوست با انتشار تصاویری از حضور خود در بیستون کرمانشاه نوشت: بیستون کعبه عشاق جهان است هنوز / اتش عشق جهان خفته در ان است هنوز ؛ ای که بی هوش از این دشت جنون میگذری / گوش و ا کن که همه اه وفغان است هنوز وجه: دو تا عکس اول کیکه ولی دو تای آخر واگعی مکان: