از روزی که در اول مهر ماه سال ۱۳۵۳ مادرم کت و شلوار و کفشی را که پدرم از کویت برایم آورده بود و گذاشته بودند تا در روز اول مدرسه به من بپوشانند تنم کرد و دستم را گرفت و به مدرسه چند پایه روستای هفت جوش که سه کلاس داشت سپرد تا آقای محمد اسماعیل حاجب معلم کلاس اولم که عمرش دراز باد مرا تعلیم دهد و تربیت کند تا همین الان که صبح روز پانزدهم اسفند ۱۴۰۳ است و پنجاه سال از آن زمان می گذرد هیچگاه دغدغه آموزش و پرورش دست از جانم برنداشته است.
مدرسه مقدس ترین جای جهان است زیرا جایگاه هر چیزی است که می توان آن را فضیلت و بزرگی و بالندگی دانست.
آدم وقتی در مدرسه است چه شاگرد باشد و چه معلم در حال یادگیری است و برای موجود یادگیرنده ای چون آدمی چه جایی بهتر از آنجا که هدف یادگیری است و یاد دهی است و این یاددهی_ یادگیری مسئولانه و روشمند اتفاق می افتد.
تعلیم و تربیت البته اصالتا کار والدین است و مدرسه همکار خانواده است. مدرسه نظام تعلیم و تربیت رسمی است. رسمیتی که در کار مدرسه است در سایر محیط های یادگیری نیست و تربیت در آنها آکثرا آگاهانه و روش مند نیست.
خانواده در صورتی که والدین با تامل و توجه و دانش و مهارت آموخته و زیسته به تربیت فرزندان اهتمام کنند تعلیم و تربیت رسمی را نمایندگی می کند اما اکثر والدین در یک فرایند غریزی و نا آگاهانه در مسیر تربیت حرکت می کنند و هدف معینی در فرایند تربیت غریزی خود ندارند و یا اهدافی مبهم دارند که راه نیل به آنها را هم به خوبی نمی دانند.
همین طور محیط های دیگر اجتماعی اگر نقشی تربیتی اعمال می کنند نقشی غیر رسمی و فاقد نقشه راه است.
این تنها مدرسه است که برنامه دارد و در چارچوب برنامه درسی ملی حرکت می کند.
این است راز این که مدرسه موتور محرک یادگیری و توسعه انسانی و بالمآل سایر ابعاد توسعه است و هر جامعه ای که به مدرسه اولویت ندهد بینواست.
مولانا می گوید
هر که او از هم زبانی شد جدا
بینوا شد گرچه دارد صد نوا
کیفیت همدلی و همزبانی و همزیستی در کیفیت مدرسه مستتر است و مدرسه امروز از مدرسه سال ۵۳ که من شاگرد کلاس اول شدم عقب مانده تر است.
محیط مدرسه شادابی و سرزندگی آن روزگار را ندارد و معلم جایگاه سابق را ندارد.
در هفت جوش سال ۵۳ واژه مدرسه در ذهن منکودک روستایی تداعی کننده بوی سیب لبنانی و کلوچه گیلانی و مزه موز و پسته و نان تنوری و پنیر لیقوان و کنسرو لوبیا بود و این ها همه در زندگی یک روستا در جنوبی ترین نقاط ایران نماد جهانی بزرگتر در خارج از محیط روستا بود و ذهن کودکان روستایی را به جهان بزرگتر متوجه می کرد جهانی آن سوی زندگی سادهای که همه اقلام خوراکی اش از چند قلم تجاوز نمی کرد.
من همچنان چونان همان کودک سال ۵۳ مدرسه را با شوقی کودکانه می نگرم و آن را مقدس ترین نقطه جهان می دانم.
https://www.pgnews.ir/?p=236590