هنوز نمیدانم چطور ممکن است انسانی با آن جایگاه غنی، وقت با ارزش خود را بگذارد و آثاری از یک نویسنده جوان را بخواند، دربارهشان یادداشت بنویسد و مهمتر از آن، بیچشم داشت و با مهربانی تمام، دست حمایت بر شانه اش بگذارد. آن هم در روزگاری که بسیاری از بزرگان در حصار عناوین و مشغله گوناگون فرصت همکلامی با تازهکارها و جوانترها را نمیدهند چون به ایل و طایفه و اعتبارشان افتخار میکنند و غرور استعداد و همه چیزدانیشان گوش فلک را کر کرده است.
او با آغوشی باز با نگاهی مهربان و با زبانی ساده و دقیق نسل تازه را به خود نزدیک میکرد و الهام بخش بود نه تنها در کلام که در عمل، در زیستنی که بر پایه صداقت محبت و مسئولیت فرهنگی شکل گرفته بود.
«استعدادها را دریابیم، لیاقت ها را، شور و اشتیاق به نوشتن را، درگذرگاهی پر از استعداد که سالها است در هر گوشه از کشور به ویژه در این سرزمین پراستعداد که لیاقت را از خورشید درخشان میگیرد و استعداد را از این دریای بیکران دارد. سرزمین ما و زمین دیار ما جایگاه بودنها و جاودانه زیستنها است. که صدها سال در غربت زیسته و به تنها زیستن، خو گرفته است.
در این سرزمین گرمازده و تفته جنوب که با همه نارساییها، همیشه بوی عشق داده است و طعم محبّت، تا بوده، صمیمیت بوده و صفا بوده و جایگاه وفا. خاصیت استعداد این است که به روشنی میتابد و با راستی میآغازد. قلم به دست گرفتن کار آسانی است. اما با آن راه پیمودن، آسان نیست و چه بسیار دشواریها و ناهمواری را باید پیمود یا آزمود تا قلم در دست، جان بگیرد و خو بگیرد.