خلیج فارس: آمدن احسان عبدیپور روی سن همانا و تشویقهای کرکننده حضار همان. او مثل همیشه خیلی ساده و صمیمی صحبتش را آغاز کرد و وقتی پدر و مادرش را در سالن دید با تشکر حضورشان با اهدای شاخه گلی به بر دستان مادر که با دست شکستهاش آمده بود تا گوشهای از هنر پسر سینماگر و دوستان شاعر و هنرمندش را ببیند، بوسهای نشاند.
فضای پرمهری ایجاد شده بود و همه ایستاده این مادر و پسر را تشویق میکردند تا اینکه احسان عبدیپور به پشت تریبون رفت و از اضطرابهای این روزهایش روایت کرد و گفت: اتفاق کوچه، اتفاق همراه شدن و همصحبت شدن ماست. کوچه فستیوالی مردمی است. در این چند روز استقبال و شور و هیجان مردم مایه دلگرمی شد و از همه شما میخواهم که به شعاع عملکردتان آدمها را به هم وصل کنید. همان رسمی که 1400 سال پیش شروع شد.
وی تاکید کرد: اینکه میگویند سینما، کتاب و ادبیات ما را تغییر داد، یک قصه ذهنی است؛ چون فقط آدمها میتوانند زندگی ما را تغییر بدهند. بنابراین تا میتوانیم گرد هم جمع شویم ملاحظه هم کنیم و هوای هم داشته باشیم.
عبدیپور سپس با فراخواندن ناخدایی از بندرگاه، سوز شروه را در سالن طنینانداز کرد و خود همنوا با صدای سوزناک ناخدا، گوشههایی از غم جنوب و روزگارش را زمزمه کرد. شروه کار خودش را کرد و غم تاریکی تالار را به جان رساند و آنگاه با سکوت ناخدا به یکباره در هم شکست و رفت و جای خود را به شور و شوق سعدیانه «کماکان» داد.
مهدی ساکی با گروهش برای حاضران در سالن از سعدی و مولانا خواند و بار دیگر طرب را به مخاطبان «ادبیات کلاسیک» برگرداند. آری نخستین شب کوچه در شعر و ساز و ادب گذشت.