خلیج فارس: رسول اسدزاده، منتقد سینما و فعال رسانه در پی درگذشت فردوس کاویانی، بازیگر پیشکسوت یادداشتی منتشر کرده است.
«سریال همسران که پخش میشد، یک روفرشی بزرگ پهن میکردیم وسط هال، قبلش مادرم از گونی بزرگِ تخمه آفتابگردان، که تابستان خریده بودیم، سه لیوان تخمه درشت و پرمغز ریخته بود داخل تابه رویی بزرگ و با آب نمک غلیط و گلپر تخمهها را بود داده بود. یک عالمه نارنگی و سیب هم ولو بود وسط همان رو فرشی، دایره مینشستیم جلوی تلوزیون شهاب بیست و یک اینچ که تازه خریده بودیم. تیتراژ شروع میشد، من میگفتم مهراااااااانه مهین ترابی، برادرم میگفت فردوس کاویانی، خواهرم میگفت الهام پاوه نژاد، دوباره از اول من میگفتم فرهاد جم، برادرم میگفت بیژن بیرنگ، خواهرم میگفت مسعود رسّام… تیتراژ تمام میشد و کمال و مهین و علی و مریم ما را میبردند به تهران، به زندگی آپارتمانی که آن سالها برای من دنیایی ناشناخته بود. کمال و گاوداریاش، آن گاو معروفش، خال خالی خالی نه خال خالیِ تنها، مهین چقدر از هر چه زن میشناختم قشنگ تر یود، مریم هم، علی هم از هرچه مرد میشناختم خوشتیپ تر بود… حالا ساعت نه و چهل دقیقه شب نهم مهر سال ۱۴۰۲ است. تازه به خانه رسیدهام که یک هو خبر درگذشت فردوس کاویانی کوبیده میشود به صورتم…. نام فردوس کاویانی هم هشتگ شد… خیلیها این روزها تا نمیرند کسی به یادشان نیست و این رسم زمانه است. رسمی که مثل خیلی چیزهای دیگر نفهمیدیم کی و چگونه عادت همه ما شد. خیلی زود صدای نرم و لبخند مهربان او از جلوی چشمهایم میگذرد. نقش آفرینیاش در آژانس دوستی، همسران، اجاره نشینها… میروم سریع عکسش را جستجو میکنم، حتی یک پرتره باکیفیت از او در اینترنت یافت نمیشود. مردی که خاطرات به جا مانده از او آغشته به طعم تخمه آفتابگردانِ خانگی و نارنگی است. خاطراتی مربوط به دنیای آنالوگ، به روزگاری که ما آنقدر بزرگ نشده بودیم که در کنار هم صدها کیلومتر از هم دور باشیم. روزگاری که دیگر نیست. انگار از منظومه شمسی هم خارج شده و رفته به جایی که دیگر هرگز دستمان به آن نخواهد رسید…
روحت شاد و یادت جاودان فردوس کاویانی عزیز»
منبع: برترینها
https://www.pgnews.ir/?p=14582