عصر ایران نوشت: در ماجرای قتل داریوش مهرجویی، نکتۀ عجیب این است که چرا “قاتل اصلی”، یعنی باغبانی که مدعی بوده ۳۰ میلیون تومان از مهرجویی طلبکار است، شخصیتش این قدر کاریزماتیک بوده؟!
خودمان را به جای “باغبانِ مدعی” بگذاریم. مثلا ۳۰ میلیون تومان از کسی طلبکاریم؛ و البته از خانۀ او دزدی هم کردهایم. حالا پس از مدتی تحمل حبس بابت دزدی، میخواهیم آن ۳۰ میلیون تومانی را که مدعی هستیم حقمان بوده، نقد کنیم و ضمنا، چون بابت حبسمان کینه هم داریم از طرف مقابل، قصد کشتن او را هم داریم.
اگر هر یک از ما در چنین وضعیتی باشد، آیا میتواند سه نفر دیگر را هم مجاب کند به مشارکت در قتل؟ قتل کار راحتی نیست. انگیزه میخواهد. بر فرض که برادر باغبان با انگیزۀ حمایت از برادرش پذیرفته در این جنایت شرکت کند. آن دو نفر دیگر با کدام انگیزه در قتل داریوش مهرجویی و وحیده محمدیفر مشارکت کردهاند.
همۀ ما در زندگی روزمرهمان کم و بیش با دیگران اختلافاتی پیدا کردهایم. اختلاف مالی یا غیرمالی. اگر بابت یکی از این اختلافات قصد کشتن طرف مقابل را داشته باشیم، احتمال اینکه بتوانیم برادرمان را متقاعد کنیم برای مشارکت در قتل، چقدر است؟ قاعدتا احتمالش بسیار اندک است؛ چون اگر برادر ما نیز با کسی اختلاف مالی داشته باشد، بسیار بعید است که ما به برادرمان کمک کنیم برای کشتن آن فردِ “بدهکار”.
حالا بر فرض که بتوانیم برادرمان را متقاعد کنیم که در قتل به خاطر مبلغی نه چندان چشمگیر، به ما کمک کند. احتمال اینکه بتوانیم دو تن از دوستانمان را هم مجاب کنیم که بیایند بابت انتقامگیری ما و چند تا النگو و انگشتر طلا و دو تا موبایل آدم بکشند، چقدر است؟ آیا شما حاضرید برای فرونشستن خشم دوستتان یا برای مشتی مالِ ناچیز، بروید زن و مردی را بکشید که اصلا کدورتی هم از آن دو ندارید؟
حتی اگر بگوییم باغبان از سر کینهجویی مهرجویی و همسرش را کشته و برادر باغبان هم خواسته پشت برادرش را خالی نکند و به همین دلیل در این قتل مشارکت کرده، رفقای باغبان قاعدتا با انگیزۀ مالی تن به چنین کاری دادهاند. خود باغبان و برادرش هم که قطعا انگیزۀ مالی داشتهاند. پس چرا چیز زیادی از خانۀ مهرجویی ندزدیدهاند؟ بعید است که در آن خانه وسایل گرانقیمت کمحجم دیگری نبوده باشد.
اما نکتۀ اصلی در این ماجرا، قدرت باغبان در متقاعد کردن آدمهای نامربوط به ماجرا، برای ارتکاب قتل بوده است. شما از همین فردا شانست را امتحان کن! سعی کن این و آن را متقاعد کنی به قتل آقای الف یا خانم ب. ببین چند نفر به صرف برادری یا رفاقت با شما، حاضر میشوند در جنایتی که مجازاتش قصاص و مرگ است، مددکارت شوند؟
جنایت انگیزه میخواهد. وقتی شما انگیزۀ کشتن یکی دو نفر را داری، بسیار بعید است که بتوانی برادرت و بویژه دو تن از رفقایت را هم از چنین انگیزهای لبریز کنی. بخصوص وقتی که رفقایت مشکلی با آن یکی دو نفری که قصد قتلشان را کردهای، نداشته باشند؛ بنابراین نتیجه میگیریم که “باغبانِ طلبکار” شخصیت کاریزماتیکی داشته که موفق شده نه یک نفر، بلکه سه نفر را متقاعد کند به قتل پیرمرد و زنی که آزاری هم به برادر و رفقای باغبان نرسانده بودند.
کاریزما یعنی جذابیت غیرعادی و مقاومتناپذیر. فردی که کاریزما دارد، توان اثرگذاری بیمانندی بر دیگران دارد؛ به نحوی که دیگران در برابر رأی و خواست او، یارای مقاومت و حق انتخاب و انتقاد ندارند.
مثلا استالین شخصیتی کاریزماتیک داشت. هربرت جرج ولز، نویسندۀ مشهور انگلیسی، منتقد سرسخت استالین بود و او را جنایتکاری شایستۀ لعن و توهین میدانست. اچ. جی. ولز روزنامهنگار هم بود و در مطبوعات انگلیس مدام علیه استالین مینوشت. اما یک بار که به شوروی رفت و در کاخ کرملین با استالین دیدار کرد، چنان مجذوب او شد که همۀ عقاید قبلیاش دربارۀ دیکتاتور کمونیست را کنار گذاشت و یکسره در ستایش او نوشت.
ولز وقتی با استالین ملاقات کرد، بین هفتاد تا هشتاد سال سن داشت، ولی کاریزمای استالین، تاثیر بیمانندش را بر او گذاشت و او انتقادهایش را از یاد برد و گویی که اصلا توان مقاومت در برابر جاذبۀ شخصیت استالین را نداشته باشد، در مدار شخصیت کاریزماتیک آن آدمکش بزرگ قرار گرفت.
کسی که کاریزما دارد، استدلال نمیکند. جذب میکند. هدف استدلال “عقل مخاطب” است، ولی یک روشنفکر یا رهبر کاریزماتیک، عواطف مخاطبانش را هدف میگیرد و آنها را با زنجر عواطفشان، به سمت بدترین کارها سوق میدهد. چنانکه هیتلر در آلمان از پس چنین کاری برآمد. شخصیت او جاذبهای داشت که مردم آلمان به خاطرش کارهایی کردند که با عقل سلیم جور درنمیآمد.
ظاهرا شخصیت باغبانی که با مهرجویی خصومت داشته نیز چنان کاریزماتیک بوده که موفق شده سه نفر دیگر را به قتلی بیهوده سوق دهد؛ قتلی که هر عاقلی میتوانست یقین داشته باشد که در صورت ارتکابش، نمیتواند از چنگ قانون قسر در برود.
عقل سلیم (Common sense) متعلق به نخبگان نیست. اتفاقا ملاک عقل سلیم، رفتار عامۀ مردم است. وقتی “کینۀ شخصی” در میان نیست و تدارک ویژهای هم برای یک سرقت چشمگیر صورت نگرفته، عقل سلیم حکم میکرده که دست کم رفقای باغبان دست به قتل مهرجویی و همسرش نبرند.
انگیزۀ قتل چیزی نیست که به این آسانی پدید آید. بویژه وقتی که قاتل میداند طناب دار در انتظار اوست. نترسیدن از طناب دار، انگیزۀ شخصی لازم دارد.
این نکته هم قابل ذکر است که در اطلاعرسانی راجع به پروندۀ قتل مهرجویی، از باغبان به عنوان “قاتل اصلی” نام برده شده؛ در حالی که طبق همین اطلاعرسانی، رفقای باغبان به اتاق دیگر رفتهاند و وحیده محمدیفر را کشتهاند؛ بنابراین معلوم نیست چرا فقط باغبان “قاتل اصلی” است.
به هر حال حتی اگر داستان قتل مهرجویی و همسرش دقیقا همین باشد که باغبان و رفقایش روایت کردهاند، دست کم باید گفت این باغبان قاتل، شخصیت موثری داشته و دیگران را به شکلی عجیب در مدار تاثیر خودش آورده تا به تنهایی قصاص نشود!
احتمالا بهروز افخمی در فیلم هیچکاکیاش، به سبک “هیچکاک همیشه استاد”، روانکاوی عمیق و کاملی از شخصیت این باغبان کاریزماتیک ارائه خواهد کرد!